الف. حافظهي حسي
در اين حافظه، اطلاعات حسي ذخيره ميگردند، محرکهاي فيزيکي خارجي مثل، حرارت، نور، صوت، و مانند آن به وسيلهي اندامهاي حس بينايي، شنوايي و مانند آن دريافت ميشوند و قريب يک تا سه ثانيه يعني در مدت زمان کمي در حافظهي حسي ذخيره ميشوند. البته در زندگي روزانه، به بسياري از مسائل توجه نداريم. از اين رو، آن را به حافظه نميسپاريم. حافظهي حسي نخستين مرحلهي خبرپردازي بوده و مهمترين دليل فراموشي اطلاعات از حافظهي حسي بيتوجهي به آن است.
نورمن (norman) مثالهاي ذيل را از حافظهي حسي توضيح ميدهد.
دستتان را در مقابل صورت خود تکان بدهيد. ردّ ضعيفي که پس از کنار رفتن دست باقي ميماند -يعني آثار رويداد اتفاق افتاده- گواه مشخصي بر وجود يک نظام حافظهي حسي است. دست خود را مشت کنيد، به سرعت دو تا از انگشتانتان را باز کنيد، دوباره با حداکثر سرعت ممکن دستتان را مشت کنيد. اگر به دقت نگاه کنيد ردي از انگشتانتان را خواهيد ديد که آنقدر دوام ميآورد تا آنها را شمارش کنيد.
دستانتان را به موازات هم در جهت مخالف هم حرکت بدهيد. يک بار آنها را به سرعت در مقابل چشمانتان حرکت دهيد، به احساس ظريف و مبهم حرکت وابسته به هر يک از ردها توجه کنيد. اين احساس واقعي است. فرض کنيد يک تصوير پيچيدهي متشکل از تعداد زيادي اشيا در مقابل چشمان شما قرار دارد که بعضي از آنها در جهت حرکت عقربههاي ساعت و بقيه بر خلاف جهت عقربههاي ساعت ميچرخند. تصوير محو ميشود و يک پيکان به جايي در محل قبلي تصوير اشاره ميکند. شما قادر خواهيد بود جهتي را که شيء در آن مکان خاص حرکت ميکرد مشخص کنيد. ردّ تصوير براي چند صد هزارم ثانيه پس از محو شدن تصوير فيزيکي، باقي ميماند.
ب. حافظهي کوتاه مدت
اگر اطلاعات مورد توجه و دقت قرار گيرند به حافظهي کوتاه مدت وارد ميشوند و براي حداکثر 30 ثانيه ذخيره ميشوند. اطلاعات در اين نوع حافظه به صورت رمز در ميآيند. آنها رمزهاي صوتي، ديداري يا معنايي هستند؛ بدين معنا که رمز صوتي يا شنيداري به صدا و رمز ديداري به تصوير ذهني و رمز معنايي حرکات وابسته هستند. البته رمز شنيداري به معناي اينکه مطالب تکرار و مرور ذهني شوند از رمزهاي ديگر غالبتر است.
اگر بخواهيم از فراموشي در حافظهي کوتاه مدت جلوگيري کنيم بايد اطلاعات را مرتب تکرار کنيم؛ زيرا گنجايش حافظهي کوتاه مدت محدود است و همين امر علت فراموشي است؛ زيرا اطلاعات جديد جاي مطالب قبلي را ميگيرند.
صاحبنظران گنجايش حافظهي کوتاه مدت را 2+7 (هفت به علاوه، منهاي دو) ميدانند؛ يعني دست کم 5 حرف يا عدد و حداکثر 9 با ميانگين 7. گرچه مهمترين علت فراموشي در حافظهي کوتاه مدت اين است که با ورود اطلاعات جديد، به دليل گنجايش کم آن، اطلاعات قبلي فراموش ميشود، اما عدهاي از محققان معتقدند: گذشت زمان هم خود به خود موجب از بين رفتن اطلاعات ميگردد.
با توجه به اينکه گنجايش حافظهي کوتاه مدت محدود است، زماني که اين گنجايش تکميل ميشود، اطلاعات قبلي بايد از آن خارج گردند تا اطلاعات تازهاي وارد آن شوند. به اين پديده، «جانشيني اطلاعات» ميگويند.
بنابراين، عامل مهم فراموشي شدن مطالب از حافظهي کوتاه مدت جانشين شدن مطالب جديد آن مطالب است. از اين رو، اگر بخواهيم مطلبي را براي مدتي در حافظهي کوتاه مدت نگه داريم، بايد آن را تکرار کنيم. اين تکرار از ورود مطالب تازه به اين حافظه جلوگيري به عمل ميآورد و مانع جانشيني مطالب جديد با مطالب موجود در حافظه ميشود.
روشي که موجب افزايش ظرفيت حافظهي کوتاه مدت ميگردد روش «تقطيع»نام دارد. «تقطيع»به معناي قطعه قطعه کردن اطلاعات و دستهبندي آنهاست؛ مثلاً اگر بخواهيم اين حروف را به حافظه بسپاريم به دليل زياد بودن آن با مشکل مواجه هستيم. به فرض، حروف «ي، م، ا، ل، س،ا، د، ا، ز، آ، ه، ا، گ، ش، ن، ا، د». حال اگر تمام اين حرف را به طور معکوس به سه قطعه دستهبندي کنيم کلمات دانشگاه آزاد اسلامي به دست ميآيد؛ يعني 16 حرف را در سه قطعه قرار دادهايم، در حالي که اگر اين کار را انجام نميداديم قادر به خواندن آنها نبوديم.
بنابراين، ظرفيت حافظهي کوتاه مدت را به مقدار بالايي افزايش دادهايم. يا براي حفظ آثار نظامي گنجوي، کلمهي «ملخها» را ميتوان به کاربرد که شامل حروف اول(مخزنالاسرار، ليلي و مجنون، خسرو شيرين، هفت پيکر، اسرار نامه) است. يا براي به يادآوردن دورههاي پادشاهي پيش از اسلام تا اسلام، واژهی «مهساسا» که حروف اول، «مادها، هخامنشيان، سلوکيان، اشکانيان، ساسانيان و اسلام» است کاربرد دارد.
با عنايت به مطالب مطرح شده، بهتر است معلمان به دانشآموزان فرصت دهند تا آنها بتوانند مطالب درسي را مرور و تکرار نمايند تا آموختهها دوام و ثبات لازم را به دست آورند، و گرنه ارائهي مطالب جديد در حافظهي کوتاه مدت، مطالب قلبي را محو ميکند.
به حافظهي کوتاه مدت، حافظهي «فعال» هم ميگويند؛ زيرا اين حافظه با اطلاعاتي که به طور فعال در ذهن وجود دارند براي انتقال به حافظهی درازمدت سرو کار دارد. اين حافظه«هوشيار» ناميد؛ زيرا فرد از تمام محتواي آن آگاه است.
ج. حافظهي دراز مدت
مطالبي که به حافظهي کوتاه مدت انتقال داده ميشوند اگر تکرار گردند به حافظهي بلند مدت انتقال مييابند، و گرنه در مدت زمان کمي فراموش ميشوند. البته تکرار صرف مدنظر نيست، بلکه منظور از تکرار نوعي ارتباط مطالب جديد با مطالب از قبل آموخته شده است. بنابراين رمزگرداني در حافظهي بلند مدت به صورت رمز معنايي است، برخلاف حافظهي کوتاه مدت که رمزگرداني به صورت رمز ديداري و شنيداري است.
براي حافظهي بلند مدت، هيچ محدوديتي وجود ندارد و هيچگاه حافظهي بلند مدت پر نميشود، تا مثل حافظهي کوتاه مدت نياز به آن باشد که براي ورود مطالب جديد لازمهاش اين باشد که مطالب قبلي حذف گردند.
دانشمندان معتقدند: چيزي به نام «فراموشي» در حافظهي بلند مدت وجود ندارد، بلکه بايد علل به ياد نيامدن را جستوجو کنيم.
لفتوس(Loftus) در رابطه با اهميت حافظهي بلند مدت ميگويد: ما همه آگاهيم که انسانها ميتوانند مقادير هنگفتي اطلاعات، کلمات، نام ها، صورت ها و مکانها را به طور دايم يا نيمه دايم در مخزن درازمدت خود ذخيره کنند. بدون مخزن درازمدت، چيزي وجود نخواهد داشت؛ نه کتاب، نه تلويزيون، نه يادگيري و نه ارتباط؛ زيرا توانايي يادآوري گذشته است که به ما امکان ميدهد تا به شکلي پويا با محيط خود کنش متقابل داشته باشيم.
برخي از مطالب به دليل داشتن ارزش زياد، بدون تکرار و تمرين، رمزگذاري شده، در حافظهي بلندمدت نگهداري ميشوند؛ مثلاً وقتي انسان خبر ارزشمندي را يکباره ميشنود، هرگز احتياج به تکرار اين خبر براي جايگزين شدن آن در حافظهي بلند مدت ندارد، بلکه صرف شنيدن خبر، خود عامل جاي گرفتن آن در حافظهي بلند مدت است.
بيشتر رويدادهاي مهم، که در زندگي تکرار ميشوند، به حافظهي دراز مدت انتقال مييابند و بنابراين ميتوان از اين حافظه براي تفسير، طبقهبندي و پاسخ دادن به تجارب روزانه سود برد.
تحقيقات انجام شده نشان ميدهند که اطلاعات موجود در حافظهي درازمدت هرگز فراموش نميشوند؛ زيرا افرادي که به خواب مصنوعي رفتهاند خاطرات دوران کودکي فراموش شدهي بخود را به ياد آوردهاند.بنابراين فراموشي به اين دليل است که وقتي فرد ميخواهد مطالبي را به ياد آورد نشانهها يا سرنخهاي بازيابي لازم در اختيار فرد نيست.
در کتاب زمينهي روانشناسي، تأليف اتکينسون(Atkinson) و همکاران، آزمايشي در اين زمينه بيان شده است. در اين آزمايش، از آزمودنيها خواسته شد تا فهرستي طولاني از کلمات گوناگون را حفظ کنند. بعضي از اين کلمات نام حيوانات بودند؛ مانند سگ و گربه، و بعضي نام ميوهها بودند؛ مانند سيب و پرتقال.
در زمان يادآوري، آزمودنيها به دو گروه تقسيم شدند. به يک گروه از آنها (گروه آزمايشي) نشانههاي بازيابي از قبيل حيوان و ميوه داده شده و به گروه کنترل (گواه) اين نشانهها داده نشد.گروه آزمايشي بيش از گروه کنترل کلمات را به ياد آوردند. در آزمون بعدي، وقتي به هر دو گروه نشانههاي بازيابي را دادند، تعداد کلمات به ياد آمده در اين دو گروه يکسان بود. بنابراين اختلاف اوليه بين دو گروه، در يادآوري کلمات، به ناتواني گروه گواه در بازيابي اطلاعات نسبت داده شد.
با توجه به مطالب عنوان شده، نتيجه ميگيريم که چرا شاگردان در امتحانات تستي عملکرد بهتري دارند تا آزمونهاي تشريحي؛ زيرا امتحانات تستي بازشناسي مطالبي هستند که فرد قبلاً مطالعه کرده؛ مثلاً کدام گزينه درست است. او پيشتر گزينهي درست را مطالعه کرده و در آزمون تستي زودتر به ياد ميآورد تا هنگامي که امتحان تشريحي باشد و بخواهد مطالب قبلي را يادآوري کند؛ زيرا گزينهي درستي در اختيار او نيست.
اطلاعات در حافظهي درازمدت براي ذخيرهسازي به سه صورت رمزگرداني ميشوند:
1-حافظهي معنايي: در اين قسمت، معاني ذخيره ميگردند. براي نمونه هنگامي که در يک کتاب جملهاي را ميخوانيم معناي آن را حفظ ميکنيم، نه کلمات يا ويژگيهاي دستوري را که در آن جمله به کار رفتهاند.
2-حافظهي رويدادي: اين نوع حافظه مربوط به خاطرات فرد از تجارب شخصي خود است که شامل رخدادها و اتفاقاتي ميشود که در زندگي فرد رخ داده و به زمان و مکان خاصي وابستهاند.
3-حافظهي روندي: اين نوع حافظه که روند انجام کاري را شامل ميشود، مربوط به فعاليتهاي فيزيکي و جسماني است که به صورت «محرک- پاسخ» ذخيره ميشوند. هرقدر عمل بيشتر تکرار گردد فعاليت خودکار بودن افزايش مييابد. براي نمونه اگر براي مدتي طولاني کسي دوچرخهسواري نکرده باشد، به محض اينکه شروع به اين کار ميکند، محرکها پاسخها را فرا ميخوانند. وقتي دوچرخه به سمت چپ خم ميشود و او به طور خودکار، وزن خود را به سمت راست ميدهد تا تعادل خود را حفظ کند. از اين رو، حافظه ي روندي به دانستن چگونه انجام دادن يک عمل گفته ميشود.
مراحل حافظه
حافظه داراي سه مرحلهي رمزگرداني، اندوزش و بازيابي است؛ بدين معنا که در مرحلهي اول مطالب به صورت رمز مورد قبول به حافظه سپرده ميشوند. در مرحلهي دوم مطالب در حافظه ذخيره و نگهداري ميشوند و در مرحلهي سوم هنگام نياز، مطالب از مخزن حافظه فرا خوانده ميشوند.
بازيابي= اندوزش+رمز
رويکرد پردازش اطلاعات (خبرپردازي) جديدترين ديدگاه در ارتباط با يادگيري است که يادگيري انسان را يک «فعاليت مستمر پردازش اطلاعات» ميدانند. بدين منظور راههايي را مطالعه ميکنند که توسط آنها انسان معلومات را کسب، ذخيره و يادآوري ميکند. اين نظريه فرآيند پردازش اطلاعات را به کامپيوتر تشبيه ميکند.
همانگونه که در قرن هفدهم، ساعت و ماشينهاي ساده به عنوان الگويي براي شناسايي جهان و ذهن آدمي به کار ميرفتند. در نيمهي اول قرن بيستم، با توجه به مطرح شدن ديدگاه رفتارگرايي و آزمايشهاي گوناگون روانشناسان رفتارگرا بر روي حيوانات و تأکيد بر رفتار انسان، مطالعهي فرآيندهاي ذهني و فکري مورد توجه چنداني قرار نگرفت.
در نيمه دوم قرن بيستم، شباهت انسان به ساير حيوانات براي مطالعهي فرآيندهاي پيچيدهي فکري و ذهني گويا نبود. به همين دليل با توجه به پيشرفت فناوري و پيدايش رايانه، الگوي مناسبي براي توضيح و تبيين ذهن انسان بود.
هرگنهان(Hergenhan) در کتاب مقدمهاي بر نظريههاي يادگيري در اين زمينه چنين مينويسد: هم رايانه و هم انسان اطلاعات را از محيط ميگيرند. رايانهها با استفاده از وسايل کارتخواني، نوارخواني و مانند آن اين کار را انجام ميدهند، در حالي که انسانها از اندامهاي حسّي خود براي اين منظور سود ميبرند. در درون رايانه اطلاعات رسيده از محيط مورد دستکاري واقع ميشوند، به رمز در ميآيند و با اطلاعت ديگري که از قبل در رايانه ذخيره شدهاند، ترکيب ميشوند.
اين کار توسط فعال شدن ثبتکنندههاي الکترونيکي انجام ميگيرد. در درون انسان اطلاعات مورد دستکاري واقع ميشوند، به رمز در ميآيند و با اطلاعات ديگري که از قبل در انسان ذخيره شدهاند، ترکيب ميشوند. اين کار توسط فعال شدن نورونها انجام ميگيرد. در نهايت رايانه اطلاعات را از طريق تدابير بروندادي همانند دورنويسها و چاپگرها، بيرون ميدهد.
عدهاي ديگر از متخصصان ميگويند:همانگونه که رايانه داراي سختافزار و نرمافزار است، انسان هم داراي چنين ويژگيهايي است. سختافزار رايانه عواملي مثل ترانزيستورها، مقاومتها، مدارهاي الکترونيکي و مانند آن هستند. در انسان هم ماهيچهها، استخوانها، مدارهاي عصبي سخت افزار را ميسازند. در رايانه، نرمافزار شامل برنامههايي است که از طريق آنها، عمليات مختلف را انجام ميدهد. در انسان نرمافزار عبارت است از عملياتي که از تجربه آموخته ميشوند مثل صحبت کردن، نوشتن، رانندگي و مانند آن.
هايدن (Hyden)معتقد است: «RNA»مولکولي است که احتمالاً نقش ميانجي شيميايي حافظه را ايفا ميکند. برخي آزمايشها نشان دادهاند که«RNA» را ميتوان از يک جاندار به جاندار ديگر انتقال داد. تزريق«RNA» از موشهاي آموزش ديده به موشهاي آموزش نديده منجر به انتقال پاسخ آموخته شده از موشهاي گروه اول به موشهاي گروه دوم ميشود.
همچنين پنفيلد(Penfield) ضمن عمل جراحي بر روي مغز بيماران صرعي،(22) با تحريک اعصاب مغزي آنها، توانست ماجراهاي فراموش شدهي دوران کودکي را به ياد آنها بياورد. بنابراين فرض چنين است که در ضمن يادگيري، در ماهيت بيوشيميايي سلولهاي مغز تغييراتي رخ ميدهند.
|