به استناد یک حادثه تعمیم مبالغه آمیز می دهید. خیاطی می کنید. خط دوخت شما کمی کج می شود، در مقام واکنش به خود می گوئید:« هرگز خیاط خوبی نمی شوم.» به محض اینکه دوستی دعوت شما به میهمانی را رد می کند. نتیجه می گیرید « کسی به معاشرت با من علاقه ندارد.» به دلیل آنکه یکبار در قطار حال به هم خوردگی پیدا کرده اید برای همیشه از سوار شدن به قطار خودداری میکنید. به این که یکبار در بالکن ساختمان سرتان گیج رفت دیگر به بالکن نمی روید. اگر آخرین بار که همسرتان به ماموریت اداری رفت ناراحت شدید هر آینه که او شهر را ترک می کند احساس نگرانی می کنید. به عبارت دیگر فرض شما بر این است که هر آینه در شرایط قبلی قرار گیرید اتفاق ناخوشایند قبلی تکرار می شود.
تحت تاثیر این خطای شناختی زندگی محدودتر می شود. تعمیم مبالغه آمیز اغلب با مطلق گویی همراه است. تو گویی که انگار قانون بی چون و چرا وجود دارد که امکان خوشبخت شدن شما را محدود میکند. وقتی به خود می گوئید:« کسی مرا دوست ندارد.» وقتی می گوئید:« هرگز نمی توانم به کسی اعتماد کنم.» وقتی می گوئید:« اندوه من ادامه دار است.» « هرگز شغل بهتری پیدا نمی کنم.»، « اگر دیگران مرا بشناسند با من دوست نمی شوند.»، اقدامی مبالغه آمیز انجام داده اید. به عبارت دیگر به استناد یک یا دو مورد قضاوت می کنید و به استاد یک یا دو حادثه خود را از همۀ امتیازات محروم میسازید. کسانی که عادت به تعمیم مبالغه آمیز دارند اغلب از کلماتی مانند همه، هر، هیچ، هرگز، هیچ کس و غیره استفاده می کنند.
|