زندگي در صدف خويش گهر ساختن است در دل شعله فرو رفتن و نگداختن است «اقبال»
وقتي به مردم نگاه ميكنيم و حركاتشان را با دقت زير نظر ميگيريم و به لحن گفتار و كلماتشان گوش ميكنيم، در برابر چشمهاي ما تغيير حالت لحن و يا گفتار ميدهند، اين تغييرات به طور همزمان در حالات چهره، كلمات، اشارات و حالات بدني قابل مشاهده است.
دربارهی خودمان نيز گاه گاه شاهد چنين تغييرات ناگهاني بودهايم:
وقتي حتي در دورهی دانشگاه با نمره بد در يك درس مواجهه شدهايم بغضمان تركيده و به گريه افتادهايم، وقتي كه منتظر تلفن كسي بودهايم و تلفن زنگ ميزند، ناگهان سيل هيجان صورتمان را فرا گرفته و يا هنگامي كه خبر ناگواري را شنيدهايم، ناگهان رنگمان پريده است و يا هنگامي كه در امري با مخالفت بزرگترمان (معلم، استاد يا پدر و مادر) مواجه شدهايم، خشكمان زده است. يا وقتی موفقيتي كسب كردهايم مثل كودكان ذوق زده شدهايم و ميل داشتهايم كه آن را به همگان اعلام كنيم.
شخصي كه اين تغييرات در او صورت ميگيرد هنوز همان انسان است. همان سر و پيكر و مغز و سيستم اعصاب و گوشت و پوست و استخوان دارد. حتي گاهی چند حالت مختلف را در يك مدت كوتاه، در حالي كه هنوز در همان لباس و پوشاك واحد هستيم، تجربه ميكنيم. پس چه چيز است كه درما تغيير ميكند؟
تغيير يعني ما از چه به چه ميكنيم؟
تغييراتي كه از يك حالت به حالت ديگر در اشخاص صورت ميگيرد از طريق تغيير در طرز رفتار، صورت ظاهر، كلمات و اشارات او نمايان ميشود. بنابراين دقت در رفتار خودمان و ديگران اين حقيقت را بر ما آشكار ميسازد كه گاهگاه حالات و ديدگاهها و لحن صدا و كلمات و ساير جنبههاي رفتار مردم در موقعيتهاي مختلف تغييرات قابل توجهي پيدا ميكند.
اين تغييرات رفتاري و كلامي اغلب با تغييرات احساسي همراه است. در واقع در هر فرد مجموعهاي از الگوهاي رفتاري خاص معرف يك حالت رواني اوست، در صورتي كه همين فرد در حالت رواني متفاوتي الگوي رفتاري ديگري را بروز ميدهد كه غالباً متناقض با حالت قبلي است.
به اين حالات رواني متفاوت كه در شرايط مختلف در افراد بروز ميكند «حالات من» يا حالات «شخصيت» ميگویيم.
«حالات من» يك نظام احساسي است كه الگوهاي رفتاري مربوط به خود را دارد. يعني هر فرد خزانهی محدودي از اين «حالات من» را دارا است كه ميتوان آن را به شرح زير طبقهبندي كرد:
1- گاهي حالاتي از ما بروز ميكند كه همانند ظواهر والدين ماست («والد»).
2- گاهي حالاتي از ما بروز ميكند كه شبيه به حالات دوران كودكي ماست («كودك»).
3- گاهي حالاتي از ما بروز ميكند كه به طور مستقل به ارزيابي واقع بينانهی واقعيتها ميپردازد («بالغ»).
معناي ضمني طبقهبندي بالا به قرار زير است:
1- هر يك از ما پدر و مادري (يا جانشين آنها مثل فرهنگ، مذهب و …) داشته است كه در اثر همزيستي با آنها در درون خود داراي مجموعهاي از حالاتي است كه نمايندهی «حالات» آن پدر و مادر است (همانطور كه ما آنها را ميديدهايم).
اين حالات پدر و مادري ممكن است در زندگي روزمرهی ما در شرايط معيني فعال شود؛ يعني چون هر كس پدر و مادرش را در درون خود دارد، گاهي اوقات و در شرايط خاصي در واكنش به موقعيتها از حالات آنها براي پاسخ دادن به محيط استفاده ميكنيم (با همان لحن گفتار، رفتار، كلمات و ژستهاي والدين، يعني قضاوت، داوري، سرزنش، تحكم، نصيحت و …).
2- هر يك از ما زماني از امروزمان جوانتر بودهايم، پس در مغز خود آثار ثبت شدهاي از سالهاي اوليه زندگي داريم كه اين آثار در شرايط و موقعيتهاي معين فعال ميشود. به زبان سادهتر هركسي در درون خود يك پسر بچه يا دختر بچه كوچكي دارد كه گاهگاه در برخي موقعيتها در رفتار فرد ظاهر ميشود مثل: كج خلقي، ناله، گريه، شانه بالا انداختن، لج كردن، لرزش لبها. سربسر گذاشتن، شور و شعف، غش غش خنديدن و شادابي.
3- هر كدام از ما، حتي بيماران رواني و عقب ماندگان ذهني، نيز ميتواند در شرايطي اطلاعات ذهنياش را در مغزش مرتب كند و با توجه به شرايط محيط به آن پاسخ مناسب بدهد، پيشبيني كند، برنامه ريزي كند، احتمالات را در نظر بگيرد، مرتب كند و با توجه به شرايط محيط به آن پاسخ مناسب بدهد. به بياني هر كس يك بالغ در درونش دارد. هنگاميكه فرد در چنين حالتي از شخصيت خود قرار دارد ، حركات و رفتارش جدي متفكرانه، منطقي، با حوصله و روند فكرياش مبتني بر چي، چرا، چگونه، و چطور است.
پس وضع بدين قرار است كه هر يك از ما در هر موقعيت معين از زندگي اجتماعي مان يك «حالت من» يا حالت شخصيت خود را كه عبارتست از «والد»، «بالغ » و يا «كودك» از خود بروز ميدهيم. ما ممكن است به تناسب آمادگيمان از يك حالت شخصيت به حالت ديگر تغيير وضعيت بدهيم. اين ملاحظات منجر به پيدايش جملات تشخيصي خاصيميشود.
اين «والد» توست يعني تو در اين لحظه در همان حالت روانياي هستي كه يكي از والدينت بود و داري بدون فكر مانند او پاسخ ميدهي، با همان حالات بدن و اشارات و كلمات و احساسها.
اين «بالغ» توست يعني تو در اين لحظه ارزيابي مستقل و واقع بينانهاي از وضعيت موجود بروز دادهايي و اين جريانات فكري يا مسائلي كه ميبيني يا نتايجي كه به كار گرفتهاي با حالتي به دور از تعصب اظهار ميكني.
اين «كودك» توست به اين معني است كه واکنش تو در اين لحظه عيناً همان است كه وقتي بچه كوچكي بودي از خود نشان ميدادي.
دكتر علي صاحبي
|