مقالات آموزشی

 

 

 

مشاورین حاضر در کلینیک
آتنا سادات میررجائی
آزاده امیر
فاطمه قانعی مطلق
مرضیه ذبیحی
میترا ضیایی عاقل
مریم مرواریدی
عطیه تقوی
محمدرضا سعیدی
محمد حسین سلمانیان
مینا شعبان زاده
هانیه میر
سمیه قاصری
حسین چم حیدری
جانان محبوبی
سمانه خمسه ای
محمدرضا ودادمفرد
سعیده باقری
سارا خواجه افضلی
محمدرضا صنم یار
سیما سیفی
مباحثی در خانواده درمانگری
3-زوج 3-زندگی مشترکمباحثی در خانواده درمانگری
ارسال شده در تاریخ: 11 دی 1393

نوسازی

نخستین مشکل درمانگر در ملحق شدن به خانواده، تعریف واقعیت درمان است. بنابراین در شروع روند درمان، همواره بین دو شیوه‌ی تدوین واقعیت از جانب خانواده و درمانگر، برخوردهایی به وجود می‌آید. نوسازی خانواده‌ها از واقعیت، کما بیش به تداوم و ابقای ارگانیزم‌( موجودیت ) خانواده مربوط است؛ حال آن‌که هدف درمانگر در نوسازی واقعیت آن است که خانواده را به سوی تمایز یافتگی بیشتر و شایسته‌تری در رابطه با واقعیت مختل آن‌ها، سوق دهد.

درمانگر نوسازی خود را با توجه به آن‌چه برای خانواده مهم است، آغاز می‌کند. اما شیوه‌ی ویدر جمع‌آوری اطلاعات در حصار خانواده در واقع آن‌چه را که اعضای خانواده به‌شیوه‌ی دیگری نوسازی می‌کنند، در برمی‌گیرد. بنابراین، وظیفه‌ی درمانگر این است که افراد خانواده را متقاعد سازد واقعیتی را که آنان به تصویر می‌کشند، قابل جرح و تعدیل است. فنون فعال سازی، کانون سازی و شدت بخشی همه و همه به نوسازی درمانی موفقیت آمیز بستگی دارد.

فعال‌سازی

فعال سازی فنی است که درمانگر با استفاده از آن،از خانواده می‌خواهد در حضور وی به رقص در آیند. درمانگر در جلسه درمان، فیلم‌نامه‌ای رابین اشخاصی خلق می‌کند که در آن مراوده‌های ناکارساز اعضای خانواده، به نمایش درمی‌آید. این مراوده در بافت جلسه، در زمان حال و در ارتباط با درمانگر رخ می‌دهد. او در عین حالی که می‌کوشد این مراوده را تسهیل بخشد، به مشاهده‌ی فرآورده‌های کلامی و غیر کلامی اعضای خانواده و نیز بررسی دامنه‌ی فرآورده‌ای قابل تحمل می‌پردازد.

آن‌گاه وی می‌تواند با افزودن بر شدت آن به طولانی کردن فرآورده‌ها، سهیم کردن سایر اعضای خانواده، نشان دادن فرآورده‌های جایگزین و ارائه‌ی شواهد تجربی _که اطلاعاتی را در باره‌ی ماهیت مشکل و نیز انعطاف پذیری فرآورده‌های خانواده، در دست‌یابی به راه‌حل‌ها و احتمال وجود سایر شیوه‌های جایگزین برای مقابله در چارچوب درمان، را در اختیار خانواده درمانگر می‌گذارد _ در این روند مداخله می‌کند.

مشکل درمانگر آن است که چگونه اطلاعاتی را که از نظر اعضای خانواده بی‌ربط است، جمع‌آوری کند. وی همچنین برای جمع‌آوری اطلاعاتی که اعضای خانواده در اختیار دارند، با مشکلات بیشتری مواجه است. راه‌های زیادی برای حل این مشکل هست. درمانگرانی که در بهره‌گیری از مجرای سمعی وکلامی تبادل نظر _به‌عنوان منبع اصلی اخذ اطلاعات _کار آزموده هستند به سخنان بیماران‌شان گوش می‌کنند، سوالاتی را طرح می‌کنند و دوباره به حرف‌های آنان گوش می‌دهند.

این‌گونه جمع‌آوری اطلاعات نمی‌تواند درمانگر را برای دست‌یابی به اطلاعاتی که دور از دسترس اعضای خانواده است یاری کند. نتیجه منطقی تکیه بیش از حد درمانگر برمحیط،این است که دلواپسی را به همراه دارد که مبادااطلاعات کامل نیست.

این‌گونه نومبناسازی روند درمان، موجب ظهورگروهی از درمانگران شده‌است.

این درمانگران، به علت ترس از مخدوش کردن« واقعیت » تردید دارند که در جلسه‌ی درمان از خویشتن بهره‌گیری کنند و بافت درمانی را به دو اردوگاه: « آن‌ها » و « ما » تقسیم می‌کنند.اما درمانگرانی که برای استفاده از شیوه‌های بین‌الاشخاصی برقراری ارتباط، تعلیم دیده‌اند می‌دانند که عمل شاهد، بر موضوع مورد مشاهده تأثیر می‌گذارد.

از این‌رو آن‌ها همواره با واقعیت‌های احتمالی و تقریبی سرو کار دارند. خانواده درمانگر، با کنارگذاردن و فراموش نمودن تخیلات یک درمانگر بی‌طرف و واقعیت همیشگی و جاودان، در جلسه درمانی فیلم‌نامه‌ای را خلق می‌کنند که در آن فرآورده‌های مختل اعضای خانواده به نمایش درمی‌آید.

 فرض براین است که ساخت خانواده در این تعاملات نمایان می‌یابدو در نتیجه درمانگر می‌تواند نظری اجمالی به قواعد حاکم برالگوهای فرآورده‌ای خانواده بیاندازد.

من فعال‌سازی، علاوه‌بربهبود سنجشی کمیت و کیفیت اطلاعات فراهم‌آمده، دارای فرایابی درمانی دیگر نیز هست. اول: به کار گیری این فن، شکل‌گیری سیستم درمان را تسهیل می‌کند؛ زیرا اعضای خانواده و درمانگر راباهم درگیرمی‌کند.

دوم: هنگامی‌که خانواده واقعیت خود را دریافت، درمان به‌اجرادرمی‌آید. زمان این واقعیت زیر سوال می‌ر‌ود. در این‌جا، به‌جای بیمار دارای پاتولوژی، خود خانواده در شرایط ناکارساز قرار می‌گیرد. فن فعال سازی با عقاید خانواده درباره‌ی شکل درمی‌افتد.

مزیت دیگری فن فعال‌سازی این است که چون اعضا‌ی سیستم درمانی با یکدیگر و فقط به حرف‌های یکدیگر گوش نمی‌دهند، بنابراین باقی را برای تجربه‌اندوزی در موقعیت‌های واقعی در اختیار آنان می‌گذارند. بهره‌برداری از دستورالعمل‌های درمان‌بخش و کلمات ملموس واستعاره‌هایی که برگرفته از فرآورده‌های اعضای خانواده است، موجب فراتررفتن ارتباط به ورای مرزهای فرهنگی و سنّی است.

فعال‌سازی را می‌توان نوعی رقص تلقی نمود که از سه حرکت تشکیل شده‌است. درحرکت اول، درمانگر به مشاهده‌ی تعاملات خودجوشی اعضای خانواده می‌پردازد و پی‌می برد که کدام حیطه‌ی ناکارساز را برجسته سازد. در حرکت دوم، درمانگر فیلم‌نامه‌ای را خلق می‌کند که در آن اعضای خانواده، رقص نا کارسازشان را در حضور درمانگر اجرا می‌کنند و سرانجام درحرکت سوم، درمانگر به ارائه طرق مراوده می‌پردازد. این حرکت می‌تواند اطلاعات پیشایند را ارائه نموده‌و خانواده را امیدوار سازد.

کانون توجه

در مشاهده‌ی خانواده، متخصص با انبوهی از اطلاعات روبه‌رو است. او باید ضمن ترسیم مرز‌ها، نقاط قوت را برجسته کند. درمانگر ضمن دست‌چین کردن این اطلاعات، آن‌ها را در چارچوب معنی‌داری سازماندهی و مرتب کند. اما این سازماندهی نیز دارا یک طرح درمانی است. طرحی که تغییر را تسهیل کند.

برای این کار درمانگر نخست باید کانونی را انتخاب کند. درمانگر در جلسه درمانی اجزای محدودی از این مراوده‌های خانوادگی را برگزیده و مطالب را چنان سازماندهی می‌کند که با استراتژی درمانی وی جور درآید. طرح‌های مورد نظر درمانگر شامل، هدف ساخت و استراتژی دست‌یابی به آن هدف است.

درمانگری که موضوع کار خود را مشخص می‌کند به عمق دژ زمانی آن، هر چند هم که کوچک است پی می‌برد.او به جمع‌آوری اطلاعات درباره روند تغییر می‌پردازد، نه سابقه خانوادگی و توصیف و تبیین آن(مانند درمانگر محتواگرا که سودمندی وی در جلسه به اخذ اطلاعات محدود است.)او به‌جای گریز زدن از طرحی به طرح، دیگرضمن پیگیری محتوای خانواده، بخش کوچکی از تجارب خانواده را کانون توجه قرار می‌دهد.

اما باید دانست که « کانون‌سازی » یک خطر آشکار نیز دارد. از آن‌جا‌که در این روش درمانگر « دید منفی » را می‌پروراند باید از این موضوع آگاه بود. اگر خانواده به او بگوید،« ماازتو تبعیّت نمی‌کنیم » درمانگر باید حرف آن‌ها را ناشنیده نگیرد و باید بازخوردی را برگزیند که به وی بگوید،« تو بیشتربا فرضیاتت سرگرم هستی تابا ما»

درمانگر همچنین باید بداند که کانون توجه، او را در معرض خطر قیاس قرار می‌دهد. مادامی که درمانگر با خانواده برون‌سازی می‌کندواطلاعات را گلچین می‌کند ممکن است وسوسه شود دقیقاٌ اطلاعاتی را گردآورد که ارائه‌ی آن از نظر خانواده مثل آب خوردن است. وظیفه‌ی درمانگر کمک به خانواده در ایجاد تغییر است، نه تامین رفاه‌وآسایش آن‌ها.

تشدید

اعضای خانواده از یک حس شنوایی دقیق و تمیز دهنده، همراه با نوعی کرسی انتخابی هستندکه با توجه به پیشینه‌ی مشترک آن‌ها تنظیم است. علاوه‌براین، تمام خانواده‌ها در محدوده‌ی خاصی عمل می‌کنند. ازاین‌رو ممکن است پیام درمانگر، هیچ‌وقت به‌گوش نرسد. و یا احتمالاٌ حساسیت‌اش را از دست بدهد.

درمانگر باید اعضای خانواده را وادار به « گوش کردن » کند واین خودایجاب می‌کند که پیام درمانگراز آستانه‌ی علم شنوایی ( کری ) خانواده فراتر رود.

خانواده‌ها، به میزانی که خواستار پایبندی به واقعیت خانواده هستند، باهم متفاوتند و شدت پیام درمانگر باید با توجه به آن‌چه که مورد چالش قرار می‌گیرد تغییر کند. ویژگی‌های درمانگر تغییر مهمی در توسعه‌ی شدت به شمار می‌آید. برخی درمانگران با استفاده از مداخله‌های بسیار ملایم قادرند تغییرات چشمگیری به وجودآورند

اما، برخی دیگر برای دست یابی به شدت، نیازمند مداخله و درگیری بسیار بیشتری هستند. پس ازآن که درمانگر مراودات خانواده را مشاهده کرد و با آسودگی‌های رایج در آن‌ها، آشنا شد هدف وی تجربه‌ی نحوه‌ی مراوده‌های خانوادگی به عنوان آغاز روندی است که منجر به تغییر است. سؤال این است که چگونه خانواده‌ها را وادار کنیم که پیام را « بشنوند»؟

متون زیادی در این راستا هست.

مداخلاتی که به‌منظور تشدید پیام صورت می‌گیرد، با توجه به میزان درگیر‌شدن درمانگر متفاوت است.  پایین‌ترین سطح درگیری، مداخلاتی مربوط به سازه‌های شناختی است. در سطح بالاتری از درگیری، مداخلاتی قرار دارند که در آن درمانگر برای کسب قدرت با خانواده رقابت می‌کند.

در دوره کارآموزی، در سطح میانی درگیری، یعنی متونی که موجب خلق سناریوهایی که عامل احساسی( عاطفی ) مراوده هستند، تأکید دارد. این متون می‌توانند شامل مواردی از جمله:

 -تکرار پیام

 -تغییر فاصله‌ی میان افرادی که در تعاملات   شرکت دارند

-مقاومت در برابر قدرت‌گرایی الگوی تعاملاتی خانواده

-تکرار پیام در مراوده‌های هم‌شکل

-تغییر زمان مراوده‌های اعضای خانواده است.

 الف -تکرار پیام:

فن تکرار، فن مهمی است که برای افزودن بر شدت به‌کار می‌رود. تکرار می‌تواند محتوا و ساخت را دربرگیرد. مثلاٌ اگر درمانگر اصرار بورزد که والدین باید در مورد زمان خواب فرزندان توافق کنند، اما آن‌ها در رسیدن به توافق با مشکل برخوردکنند، آن‌گاه وظیفه درمانگر است که تکرار کند که توافق( ساختار ) بر سر زمان خواب ( محتوا ) امری ضروری است.

ب -تکرار مراوده‌های هم‌شکل:

نوع دیگری از تکرار، شامل پیام‌هایی است که در ظاهر با هم متفاوت‌اند( بر خلاف عبارت ثابت « چرا به منزل‌تان نرفتی؟» ) اما در سطح عمیق‌تری باهم مشابه‌اند. اگرچه محتوای این پیام‌ها باهم متفاوت است اما همگی به تعاملات هم‌شکل در ساخت خانواده اشاره می‌کنند.

ساخت خانواده در تعاملات گوناگون، تابع قوانین یک سیستم است و به همین جهت دارای پویایی‌های مشابه و یکسان هستند. تلاش در جهت یافتن ساخت ( ریخت )‌های یکسان(تشابه ) از طریق تکرار پیام، در روند درمان موجب شدت است.

ج- تغییردادن زمان:

یکی از متونی که  مختص شدت افزایی است‌، این است که درمانگر،اعضای خانواده را حتی پس از قرمز یا زرد شدن چراغ، طبق قوانین سیستم خانواده به ادامه مراوده تشویق کند.اگرچه اعضای خانواده با تردید به مراوده‌های طولانی می پردازند. حرکت آن‌ها از تعاملات مرسوم به تعاملات ناشناخته و ناآشنا، امکان کشف سبک‌های تعامل جایگزینی را بر روی آن‌ها می‌گشاید. نتایج مشابهی را می‌توان با کاستن از زمانی که معمولاٌ افراد به مراوده‌هایشان اختصاص می‌دهند به‌دست آورد.

د- تغییردادن فاصله:

بهره‌برداری از فضای اتاق کار،ابزار مهمی برای ارسال پیام درمانی است.اگر درمانگر بخواهد با کودکی صحبت کند، درصورتی‌که خودش را کوچک‌تر و نزذیک‌تر به‌او کند و ترجیحاٌ او را لمس کند، کودک بهتر و بیشتر حرف‌های او را شنیده و گوش می‌دهد. اگر درمانگر بخواهد بر یک پیام مهم تاکید ورزد، می‌تواند از جایش بلند برخیزد، به طرف اعضای خانواده برود، در برابرآن‌ها بایستد و با لحن و آهنگ مناسبی باآن‌ها حرف بزند و برای نشان دادن تأکید از سکوت استفاده کند.

درمانگر ممکن است بدون آمادگی تمام این کارها راانجام دهد؛ آن‌هم تنها به‌این طریق که خود را به‌دست احساسش، درحد رد نیاز به شدت در پیام رسانی و اعتماد به این‌که اعضای خانواده حرکات او را با باز خوردهایش هدایت کنند، بسپارند.

درمانگر همچنین می‌تواند با تغییر جای خودبا یک یک اعضای خانواده که روبروی یکدیگر قرار گرفته‌اند بر شدت موجود بیافزاید و آن‌ها را وادارد که برای برجسته ساختن ترکیبات، دو نفری کنارهم بنشینند یا برای شدت افزایی بر نقش حاشیه‌ای یکی از اعضا، اورا جدا سازد.

مقاومت در برابر کشش خانواده:

گاه عبارت « نکن » می‌تواند موجب شدت در درمان است. به‌ویژه زمانی‌که درمانگر کاری که سیستم خانواده « می‌خواهدانجام دهد » انجام نمی‌دهد، صدق می‌کند. درمانگران ضرورتاٌو به‌صورت نامعلومی، به‌عنوان عضوی از سیستم درمانی، به عضویت سیستم خانواده درمی‌آیند. گاه‌این امر موجب بقا و حفظ تعادل ناکارساز خانواده است. درمانگر از طریق ایستادگی در برابر عضویت در منظومه‌ی خانواده به درمان شدت می‌بخشد.

برخی از متونی که”کارل ویته کر))_ به‌عنوان درمانگر نا متحرک _به‌کار می‌برد مانند نگرانی اش در مورد دست‌یابی به رهبری در این نبرد در آغاز درمان،از جمله این  متون است.

بازسازی

خانواده‌های کارآمد، مانند سیستم‌های پیچیده‌ای هستند که از« بخش‌های متعددی تشکیل شده‌اند و شیوه‌ی‌ مراوده‌هایشان ساده نیست». این اجزاباجزء کل‌های خانواده، با رعایت سلسله مراتب به هم مرتبط‌اندو مانند تمام سیستم‌های پیچیده‌ی دیگر «روابط درون اجزایی آن‌ها قوی‌تر از روابط بین اجزایی است ». سیستم‌های پیچیده، درذات خود،انعطاف پذیرند اما درکنار آن حشو و زوائد زیادی نیز وجود دارد.

همان‌طور که توماس لاکمن و پیتربرگر خاطر نشان می‌سازند : « تمام اعمال  آدمی بر مبنای عادت است. هر عملی که مداوم انجام گیرد مبدل به الگویی است که می‌توان با صرف حداقل تلاش و نیرو در حقیقت آن را به کار گرفت و برای مجری آن شناخته شده و آشناست...»، عبارت « دوباره شروع کنیم » جای خود را به عبارت جدید « نحوه ی انجام این کارها این‌گونه است » می‌دهد.

فرد نمی تواند با طیب خاطر به اکتشاف و رشد برسد. با این‌وجود در چنین موقع،این خطر نیز وجود دارد که « تمایل به پیگیری همچون گذشته است... یعنی نهادها ممکن است حتی زمانی‌که... کارآیی و بهره‌وری اولیه خود را از دست می‌دهند، مقاومت کنند» انسان وقتی کاری را انجام می‌دهد دلیلش این نیست که آن کار خاص، مفید و مؤثراس بلکه بدان علت است که کار درستی است.

درمان، روندی است که « نحوه‌ی انجام کارها » رازیر سؤال می‌برد. هدف اصلی این معارضه، زیر منظومه‌های خانواده است زیرااین‌ها درواقع بافت و بستری برای بروز پیچیدگی‌ها، و ابراز لیاقت و شایستگی است.

چون درمان مستلزم درافتادن با ساخت خانواده است بنابراین،درمانگر باید با رشد تحول طبیعی خانواده‌ها و قدرت، تا مدتی که قواعد هولون‌ها در تکامل اعضای خانواده نقش دارند، آشنایی یابد.( باتوجه به تنوع هولون‌ها، افراد متعلق به هر هولون، قادرند نقش‌های مختلفی در هریک از آن‌ها ایفا کنند و در هر هولون، بخشی از گنجینه تجارب‌شان فعال است. مهارت‌هایی که در یک هولون، شایسته و مناسب هست ممکن است در هولون‌های دیگر به‌درد بخورند یا به‌کار نیایند.)

مرزها

از متون مرزسازی می‌توان برای ایجاد فاصله روانی بین اعضای خانواده و طول عمر مراوده‌های درون  هولون شخصی استفاده نمود.

فاصله‌ی روانی

غالباٌ شیوه‌ی شرکت اعضای خانواده در جلسه، مبین چگونگی پیونداعضای خانواده‌است.

وقتی یکی از افراد سخن می‌گوید درمانگر شش دانگ حواسش جمع این است که چه کسی حرف او را قطع یا تمام می‌کند، چه کسی و زمانی او را تصدیق می‌کند و چه کسی در صدد کمک به او بر می‌آید. هم‌چنین در مورد میزان نزدیکی آن‌ها به یکدیگر، نوع اتحاد و ائتلاف موجود بین آن‌ها و نیز رابطه دو یا سه نفره قاطی که برآنان حاکم است و این که چه نوع الگو‌هایی بروز می‌کند و از ین ساخت حمایت می‌کنند ، نقشه فرضی‌ای که در اختیار درمانگر قرار می‌دهند. درمانگر آن‌گاه می‌تواند از سازه‌های شناختی شگردهای ملموسی برای ایجاد مرزهای جدید استفاده کند.

این‌گونه عبارت مثل: « تو به جای او حرف می‌زنی »، « اگر او به جای تو جواب بده، آن‌وقت مجبور نیستی چیزی بگی »، « تو عروسک گردان هستی و او عروسک خیمه شب بازی »، « حرف‌های بی سرو ته تو هم متعلق به خودت نیست، این پدرت است که در درون به جای تو حرف می‌زنه.»، « اگر پدرت به جای تو کارهایت را انجام بده آن‌وقت همیشه دست و پا چلفتی باقی می‌مونی.» « اگر والدینت می‌دانند که بدنت چه موقع به انسولین احتیاج داره، پس تو اختیار بدن خودت را هم نداری » از زمره شاخصه‌های شناختی به شمار می‌آیند که حاکی از رعایت فاصله میز چوبی است.

چنانچه مراوده‌های دوتایی منحل، با ورود شخص ثالثی به‌عنوان بیراهه‌رو، متحد یادآور حفظ گردند، درمانگر برای ترسیم مرزهای بین سه نفربا مشکل روبرو خواهد شد. در چنین مواردی درمانگر می‌تواند تصمیم بگیرد که آن‌ها را کمک کند تا به راه‌کارهایی که موجب رفع کشمکش در زیرمنظومه‌شان می‌توان دست پیدا کنند و مایه برقراری رابطه دو تایی قاطی هستند.

یا ممکن است با استفاده از شخص سوی به‌عنوان مرزساز یا با ایجاد زیر منظومه‌های دیگری که اعضای قاطی شده را از هم جدا می‌کنند فاصله بین آنان را بیشتر کند. کودک حرف شنو، مادر بی‌لیاقت و پدر زورگو ( مستبد ) یک الگوی رایج در این زمینه به شمار می‌آیند. رقص ( مرکان )آن‌ها موضوعات مختلفی را در بر می‌گیرداز جمله‌این‌که کودک نافرمانی می‌کند، مادر کمتر یا بیشتر از حد معمول اعمال کنترل می‌کند، کودک دوباره نافرمانی می‌کند. پدر با صدای مهیب و چهره‌ای غضبناک می‌آید و کودک ساکت می‌شود و به‌این ترتیب به مادر بی‌کفایت، کودک سرکش و پدر مستبد باقی می‌مانند.

درچنین مواردی ممکن است درمانگر تصمیم بگیرد توجه‌اش را بر واحد دوتایی مادر- کودک متمرکز سازد که این امر خود مستلزم راکد نگه داشتن شوهر است، می‌تواند به مرد خانه بگوید:« چون مادر و فرزند معمولاٌ وقتی که شما سرکار هستین باهم به سر می‌برن بهتره برای این‌که بدونید چطور مشکل‌شان را حل‌وفصل کنید،کش مکش بین اونا رو زیر نظر بگیرین.» یااین‌که درمانگر در چنین وضعیتی تصمیم بگیرد با نشان دادن سهم پدر در حفظ نشانه شناسی کودک مشکل را فراتر از قاطی شدن مادر- کودک تعریف کند.

او دراین استراتژی، توجه خود را معطوف می‌کند اما برای جداسازی این واحد دوتایی قاطی شده، مشارکت پدر را در زیرمنظومه‌ی والدینی افزایش می‌دهد. وی ممکن است به والدین بگوید: وقتی قد دختر بچه چهارساله‌ای بلندتر از مادرش است، شاید روی دوش پدرش نشسته است یااگرآن‌ها مراعات حال همدیگر را بکنند، دختر نیم‌وجبی آن‌ها حریف‌شان نخواهد شد یا « اگر شما نتوانید حریف دختربچه‌ی نیم‌وجبی شوید، شاید علتش آن‌است که هرکدام به سویی می‌روید » یا آن‌طورکه مورداستنباط است، شما یکدیگر را تضعیف می‌کنید و فرزندی را که هر دو دوستش دارید به نحوی آزادی می‌دهید و از او بهره‌کشی می‌کنید.

بنابراین لازم است که راهی پیدا کنیم که ازآن‌طریق، شما با یاری کردن یکدیگر بتوانید به کودک خود کمک کنید. »

چنانچه درمانگر تصمیم بگیرد بر واحددوتایی زن وشوهری و مراوده‌های نا کارساز آن‌ها تمرکز کند و ازاین طریق واحد دوتایی قاطی مادر- کودک را جدا سازد؛ آن‌گاه ناچار خواهد بود به ترفند بی‌راهه‌روی کودک امتیاز دهد. او ممکن است به کودک بگوید:”تو بچه‌ی خوب، دلسوز و حرف شنویی هستی و هر وقت والدینت از یکدیگر دلگیر هستندرفتارت بی نزاکت است... سردرد می‌گیری... وضع درسی‌ات خراب است.))یا درمانگر به پدر یا مادر یا هر دوی آن‌ها گوشزد کند که برای کمک به فرزندشان ،جهت کودک ماندن،از او بخواهند هنگامی که آن‌ها سرگرم صحبت راجع به مشکلات خود هستند، ساکت بوده و دخالتی نکند.

درمانگر باید برای ایجاد مرزها از روش‌های گوناگونی استفاده کند. گاهی اوقات درمانگردر آغاز ،قاعده‌ای ازدواج می‌کند. مثلا می‌گوید:« در این اتاق، من فقط یک قانون دارم که قانون کم‌اهمیتی است اما، ظاهراٌ پیروی از آن برای این خانواده مشکل است. طبق این قانون کسی نباید به جای دیگری حرف بزند یا به کس دیگری بگوید که وی چگونه می‌اندیشد یا چه‌احساسی دارد. افراد موظفند سرگذشت خود را بیان کنند و هر کس حافظ خودش است. »

گونه‌های مختلف این قانون به درمانگر امکان می‌دهد که به تحکیم مرزها بپردازد و دخالت‌های بی‌مورد را در امور دیگران، اتحاد یا ائتلاف‌هایی را که به شکل حرف زدن به‌جای دیگران یا تجسم افکار یا اعمال آن‌ها در آینده است ، سرکرد.

درمانگرمی‌توانداقدام به تشکیل زیرمنظومه‌هایی کند که هریک وظایف متعددی دارند. مثلاٌ اگر کودکان درگیر بحث و گفتگو شده‌اند درمانگر می‌تواند از والدین مداخله‌گر بخواهد تا برای مشاهده‌ی آنان به وی، یعنی گروه بزرگسالان ملحق شوند، « زیرا کودکان امروزه متفاوت با زمان ما می‌اندیشیند و ممکن است راه‌هایی ارائه دهند که حتی به ذهن ما خطور نکند ».

همچنین درمانگر می‌تواند پیشنهادکند که والدین و کودکان جداگانه و همزمان عقاید مختلف خاص خودرا، درباره‌ی مشکلات خانوادگی، بازگو کنند و هروقت که حرف‌شان تمام شد هرگروه برداشتی که از مساله دارندرا بیان کند.

درمانگر می‌تواند به‌عنوان ناظر یا مشاور به یکی از این گروه‌ها ملحق گردد یااین‌که از گروهی به گروه دیگرحرکت کند.

درمانگر همچنین می‌تواند به پدربزگ یا مادر بزرگ بگویدکه:))  چون او آدم دنیا دیده‌ای است درمانگر علاقه‌مند است که پس از آن‌که وی بدون کوچک‌ترین دخالتی پای بگومگوی والدین و کودکان نشست، با دل‌وجان به حرف‌هایش گوش دهد.))

همچنین درمانگر می‌تواند برای تغییر مجاورت بین اعضای خانواده، از شگرد‌های فاصله‌ای (فضایی) ملموس وعینی استفاده کند. تغیییرروابط فضایی اعضای خانواده در جلسه،از زمره‌ی متون مرزسازی است که مزیت آن در غیر کلامی بودن، صراحت و شدت آن است. درمانگر ممکن است به عنوان یک مرزسازی فضایی بااستفاده‌از دست یا بدن خویش، برای قطع تماس چشمی در یک ارتباط قاطی دوتایی، شخصاٌ عمل کند.

این شگرد ممکن است با تغییر وضع صندلی‌ها همراه گردد تاارسال علائم راممکن نسازد، یاممکن است از جملاتی مانند:« تو داری با برادرت حرف می‌زنی، تو به کمک پدرت نیاز داری!» یا « چون شما ازاین جریان بهتر اطلاع داری و آن‌جا بودی، سعی کن عوض کمک گرفتن از مادر، به حافظه‌ی خودت تکیه کنی.»

اگردرمانگر ضروری بداند ممکن است از جایش برخیزد و فاصله‌اش را با کسی که از او خواسته جایش را تغییر دهد کم کند. این تغییر فاصله بین درمانگر و اعضای خانواده، بروز مقاومت در افراد خانواده را دشوارتر می‌سازد.

این متون را نمی‌توان به‌راحتی در درمان از هم تفکیک نمود، درواقع، کلاٌ باهم ترکیب هستند و همدیگر را تقویت می‌کنند.

درمواقعی که زیرمنظومه‌ی اجرایی دارای عضو نالایق و مداخله‌گر( مزاحم )و خیرخواه و توانایی است، درمانگر می‌تواند از « عضو توانا » بخواهد که از پشت آیینه‌ی یک طرفه مشاهده کند که چگونه عضو « درمانده » بدون کمک عضو « لایق»، به دور خود رسیدگی می‌کند.

در بعضی از خانواده‌ها که کمک ارتباطی در آنان مشوش است؛ زمانی که رشته‌ی کلام مداوم قطع است یا افراد همزمان باهم حرف می‌زنند می‌تواند از شگردهایی استفاده کند مثل :ابداع نوعی بازی که در آن اعضای خانواده دایره‌وار و بی‌آن‌که کلامی بگویند دورهم جمع هستند وفقط دو یاسه نفر برای برقراری ارتباط وارد میدان( گود ) هستند. یااین‌که درمانگر می‌تواند با دادن شی‌ای_ کلاه، گچ، کلید _به یکی از اعضای خانواده، مشخص کند که تنها آن شخص حق حرف زدن دارد.

مدت زمان مراوده

از طولانی کردن یا ادامه دادن به یک روند، که یکی از راه‌های افزایش شدت آن است؛ می‌توان حدود زیرمنظومه‌ها را جدا نمود و یا به جدا سازی آن‌ها پرداخت. در چنین مواقعی آن‌چه مهم است ایجاد ارتباط است و محتوای آن از اهمیت کمتری برخوردار است.

متون قبلی در یک فضای درمانی و با حضور درمانگر قابل اجرا است. درمانگر اگر عملاٌ از وجود خویش برای تعیین مرزها استفاده نکند مسئولیت نظارت بر حفظ مرزها را برعهده دارد. باوجوداین برای آن‌که درمان موثر افتد باید در خارج از جلسه نیز آن را ادامه داد. وقتی درمانگری نگران حفظ زیرمنظومه‌ی خاصی است، می‌تواند برای حمایت از فرآیندهای شکل گرفته در جلسه درمانی به اعضای خانواده تکلیف دهد. آن‌گاه « روح » وی وظیفه درمان را انجام می‌دهد.

برای نمونه: خانواده‌ای که در آن مادر و پسر رابطه‌ای دوتایی قاطی به‌وجودآورده‌اند وشوهر در حاشیه قرارگرفته است. درمانگر می‌تواند به پدر دستورالعمل دهد که در انجام تکالیف به پسرش کمک کند یا وقتی رفتار ناشایستی از پسر سر می‌زند، او را کنترل کند یا به فرزندش یاددهد که چطور نجاری یا فوتبال بازی کند. بااین توضیح که « تو الان پدری هستی که پسرت داره کم‌کم مرد می‌شه، پس باید منظم باشی، بهش مطالبی رو یادبده و هفته بعد با اون بازی کن » تعیین محدودیت زمانی، چهارچوبی را برای خانواده قرارمی‌دهد تا دست به آزمایش زده و از مشکلات گذر کنند و نیز موجب تسهیل مشارکت آنان، برای یافتن راهکارهای دیگراست.

تکنیک دیگری که برای مرزسازی در واحد دوتایی قاطی به‌کارمی‌رود، استفاده از تکالیف اضدادی است که بدان‌وسیله، درمانگر دستورالعمل می‌دهد  که واحد دوتایی یازیرمنظومه‌ی قاطی شده بیشتر به‌هم نزدیک شوند. مثلاٌ ممکن است به مادر بسیار دلسوزی دستورالعمل دهد که توجه بیشتری به نبازهای پیش پاافتاده‌ی کودک کند یا به این همسر قاطی شده بیاموزد که بیشتر ازشوهرش مراقبت نماید.هدف این تکنیک بالا بردن تعارض بین واحدهای دوتایی است؛ که منجر به افزایش فاصله‌ی بین آن‌هاست.

نکته‌ی قابل توجه در مرزسازی، امکان پذیری آن نیست بلکه وجود دلیل برای اجرای آن است. اگر درمانگر مفصد را بداند، راهوار مناسب نیز مهیاست.

اقدام کننده: واحد تولید محتوای کلینیک روان درمانی صبا
تعداد مشاهده: 1914