مقالات آموزشی

 

 

 

مشاورین حاضر در کلینیک
آتنا سادات میررجائی
آزاده امیر
فاطمه قانعی مطلق
مرضیه ذبیحی
میترا ضیایی عاقل
مریم مرواریدی
عطیه تقوی
محمدرضا سعیدی
محمد حسین سلمانیان
مینا شعبان زاده
هانیه میر
سمیه قاصری
حسین چم حیدری
جانان محبوبی
سمانه خمسه ای
محمدرضا ودادمفرد
سعیده باقری
سارا خواجه افضلی
محمدرضا صنم یار
سیما سیفی
منظومه‌ی خانواده
3-زوج 3-زندگی مشترکمنظومه‌ی خانواده
ارسال شده در تاریخ: 10 دی 1393

تشکل خانوادگی، به‌منظور باهم بودن است و خانواده درمانگر درصدد درمان بافت خانوادگی است.

برای این‌که وظایف اصلی خانواده یعنی حمایت از فردیت یا ایجاد حس تعلق بین اعضا به‌وجود آید، خانواده را باید دارای ساخت کارآمد نمود.

خانواده درمانگر، خانواده را همچون جان‌دار چند بدنی تصور می‌کند که هستی‌اش متشکل از اشکال گوناگون حیات است و هرجزآن، وظیفه‌ی خاص خود را برعهده دارند اما کل این اجزا جان‌داری را تشکیل می‌دهند که به نوبه خود شکل دیگری از حیات به‌شمارمی‌رود، اما از دیدگاه بعضی از فرهنگ‌ها، مثل تعالیم‌اخلاقی ، زیبایی شناختی غربی،” خود مختاری” همیشه از اولویت برخورداراست.

این باورکه فرد بخشی از واحداجتماعی و زیست شناختی بزرگ‌‌تری است برای پرورش یافتگان فرهنگ غرب ناخوشایند است. پذیرش این‌که انسان بخشی از هستی ذی شعور است ،خوشایندتر ازاین است که اورا بخشی از یک شبکه خانواده بدانیم که پدیده‌ی زنده و ملموس‌تری برای ما به شمار می‌آید.

برای بررسی مشکلات خانواده، یافتن اصطلاح، کار دشواری استس. اصطلاحاتی مثل هم‌ایستایی( در توصیف یک واحد دو نفری که اعضا خود را جزئی از کل می‌دانند و فاقد تجربه کافی برای بقا به‌مثابه یک واحد مستقل‌اندکه درصورت قطع ارتباط با خانواده دچار روان پریشی هستند).

یا اصطلاح کودر( ترکیبی از کودک و مادر )    اصطلاح موچایلد( ترکیبی از مادر و کودک ) در مورد روابط دو نفر یا مثل مادر و کودک به‌کار   می‌رود.

درهمین راستا "کوستلر" واژه‌ای را ابداع کرد که درخانواده درمانی بسیار باارزش است زیرا واحد مداخله در خانواده درمانی همیشه دو عضوی است. هرجز( چه فرد، چه خانواده هسته‌ای‌، چه خانواده گسترده و چه جامعه) هم کل است و هم جز و به دیگری برتری ندارد و دیگری را مطرود نمی‌کند و تعارضی باهم ندارند.

جزء کل، برای رسیدن به خودمختاری، به مثابه یک کل نیروی رقابت‌آمیزی را به خدمت می‌گیرد و به‌عنوان یک جز، نیروی کمتری صرف می‌کند.خانواده‌ی هسته‌ای، خانواده‌ی گسترده‌ی اجتماعی و...است.

هرکل دارای اجزا،هرجزء دارای برنامه‌ای که کل برآن تحمیل می‌کند.

جزءکل فردی

جزء کل فردی ،به تلفیق مفهوم خویشتن در بافت می‌پردازد و شامل تعیین کننده‌های شخصی و تاریخی است؛ امااز آن‌ها نیز فراتر می‌رود و درون‌مایه یا اطلاعات کنونی بافت اجتماعی را شامل است.

نوعی تسلسل یا چرخه یعنی فرآیند مداوم   تأثیرگذاری و تقویت متقابل، که درصدد حفظ یک الگو ثابت است، وجوددارد و درعین حال براین نکته واقف است که فرد و بافت هردو از قابلیت تغییر و انعطاف برخوردارند.

تلقی خانواده به‌صورت یک واحد و تلقی فرد به صورت جزء کل، درآن واحد آسان است. اما فرد هم دارای خصوصیاتی است که در او به‌عنوان جزء کل خانواده وجودندارد.

گستره‌ی رفتارهای مجاز، زیر نفوذ سازمان خانواده است. وسعت گستره‌ی رفتارهایی که در برنامه خانواده هست بستگی به قابلیت و توانایی خانواده در جذب و به‌کارگیری توان و اطلاعات بدون خانوادگی دارد. کودکی که با مادر بیش از حد مداخله‌گر به مراوده می‌پردازد، برای جلب توجه مادر با حالتی درمانده عمل می‌کند اما با برادر بزرگ‌ترش شرارت‌ بار و رقابت آمیز است.

مردی که در نظر خانواده‌اش مقتدر است در محیط کارش موقعیت پایین‌تری اتخاذ می‌کند. بااین‌که خانواده‌ها منظومه‌های چند نفری بسیار پیچیده‌ای هستند، خود نیز منظومه‌هایی از واحدهای بزرگ‌تری نظیر خانواده‌ی گسترده –محله –جامعه به‌عنوان یک کلیت است. همچنین خانواده‌ها دارای زیرمنظومه‌های متمایزی هستند.

هرفردی به تنهایی همچون واحد‌های دونفری، مثل زن و شوهر، یک زیرمنظومه از زیرگروه‌های بزرگ‌ترمثل افراد یک نسل هستند که افراد خود را باتغییرات موجود در این زیرمنظومه‌های گوناگون وفق می‌دهند.برای نمونه، فرزند پسر در زیرمنظومه‌ی والدینی، نقش کودک را طوری بازی می‌کند که پدرش به عنوان فردی بالغ است.  اما هنگامی‌که مسئولیت مراقبت از برادر کوچک‌تر به دوش وی است او از یک قدرت اجرایی برخوردار است.

درکل خانواده علاوه‌بر واحد فردی، سه واحد دیگر وجود دارد که دارای اهمیت هستند:

· زیرمنظومه‌ی زن‌وشوهر

· زیرمنظومه‌ی والدینی

· زیرمنظومه‌ی خواهروبرادری

جزء کل زن و شوهری

درخانواده درمانی بهتراست نقطه‌ی‌آغاز شکل‌گیری خانواده را زمانی درنظر بگیریم که دو فرد بالغ یعنی یک زن و یک مرد با هدف تشکیل خانواده به یکدیگر می‌پیوندند. هریک از زوجین دارای یک رشته ارزش‌ها و انتظارات مشخصی هستند که باید از برخی عقاید و خواسته‌ها چشم‌پوشی کنند و فردگرایی را کنار بگذارند و خود را متعلق به‌دیگری بدانند.

الگوهای مراوده‌ای بخشی از ارکان اصلی زندگی هستند.این الگوها تثبیت کننده شیو‌ه‌ای است که هر زوج و همتایش در زندگی زناشویی تجربه می‌کنند. و انحراف از این الگوها موجب احساس خیانت بین زن و شوهر است.

یکی از خصیصه‌های ماندگار ساخت خانواده، وجود مرزهایی بین زوج‌است. این مرزها به زوج اختیار می‌دهد بدون هیچ‌گونه دخالتی از طرف بستگان وفرزندان، نیازهای فیزیولوژیک خود را رفع کنند.

زیرمنظومه‌ی زن‌وشوهری پایگاه امنی برای اعضا، در برابر فشارهای بیرونی است. همچنین اگر قواعد زیرمنظومه‌ی زن و شوهری خشک و غیرقابل انعطاف است، زوجین ناچار به استفاده از قوانین نامناسب بقا هستند و انحلال این منظومه را اعلام می‌کنند.

نقش زیرمنظومه‌ی زن و شوهر برای رشد کودک حیاتی است.  این زیرمنظومه، الگوی خوبی برای تقلید کودک از رفتار والدین درخلال مراوده‌های روزانه است.

دراین زیرمنظومه، کودک با شیوه‌ها‌ی ابراز عواطف،ارتباط با کسی که دست‌خوش فشارروانی است و روش‌های برخورد با مشاجره آشنایی می‌یابد. درموقعیت‌های بیماری‌زاکودک به‌عنوان سپر بلا است.

جزء کل والدینی

مراوده‌های این جزء کل شامل:

تربیت فرزندان،آموزش آداب اجتماعی به فرزندان.کودک می‌آموزدازکسانی که قدرت بیشتری دارند چه انتظاری دارد.

اقتدار را پدیده‌ای عقلانی یا اختیاری در نظر‌بگیرد.

کودک می‌آموزد نیازهایش مورد حمایت قرار می‌گیرد یا نه.

او یاد می‌گیرد چه رفتارهایی درخانواده‌اش موردتشویق یا تنبیه است.

به‌طورکلی، با شیوه برخورد خانواده‌اش آشنایی می‌یابد.

جزء کل والدینی از لحاظ ترکیب:

این جزء کل، در موارد متفاوت از لحاظ ترکیب مختلف است. گاهی عمه یا خاله یا پدربزرگ، جزء کل هستند، گاهی تنها یکی از والدین و گاهی کودک ولی‌گونه یعنی کودکی که به او اختیار داده شده‌است.

تغییر زیرمنظومه‌ی والدینی:

هرچه کودک بزرگ‌تر وقابلیت‌های او بیشتر است،  زیرمنظومه‌ی والدینی هم تغییر می‌کند. بابزرگ    شدن کودک،او فرصت بیشتری پیدامی‌کندوکودک خویشتن  داراست.

وظایف بزرگسالان در زیرمنظومه والدینی عبارتنداز:

-مراقبت از کودکان

-حمایت از کودکان

- تربیت اجتماعی

والدین هم در برابر کودکان حقوقی دارند.

در فرهنگ کودک سالاری، به وظایف وحقوق والدین موردتأکیداست.

مشکلات مربوط به اعمال کنترل در جزء کل والدینی ،رایج و همیشگی است و برخورد با این‌گونه مشکلات امری دائمی است و خانواده‌هااز راه‌آزمون و خطا آن را رفع می‌کنند.

جزء کل خواهر و برادری :

-کودکان ازیکدیگر حمایت می‌کنند.

-می‌تازند.

-شادی می‌کنند.

-قهروآشتی می‌کنند.

-مشاجره‌و همکاری می‌کنند.

-هویت خود را به یکدیگر نشان می‌دهند.

خانواده درمانگران، بیشتر مایل هستند از بافت درمانی که تنوع در عملکرد والدین است استفاده   کنند و ازجزء کل خواهر و برادری کمتر استفاده نمایند.

اما ملاقات با خواهر و برادرها به تنهایی. ترتیب جلسات درمانی که در آن خواهر و برادرها در حضوروالدین درباره موضوعی بحث می‌کنند یا برقراری گفتگو بین جزء کل‌های خواهرو برادری و والدینی می تواند در حل و فصل  مسائلی مثل استقلال و کنترل، فوق العاده تأثیربگذارد.

در خانواده‌های طلاق گرفته، نشست‌های بین خواهران و برادران و والد جدا شده به عنوان مکانیزمی برای تسهیل عملکرد بهتر این ارگانیزم مطلقه سودمند است.

توصیه به درمانگران:

در روان خانواده‌درمانگری ، خانواده درمانگران باید برالگوها و مقررات  کار تأکید و برانجام آن‌ها ایستادگی نمایند.

درمانگران باید با تمایل پرداختن به خانواده‌ی هسته‌ای مبارزه کنند.

درمانگران کم تجربه ممکن است نسبت به حقوق فرزندان احساس همدردی کنند، چراکه پیچیدگی‌های وظایف والدین را تجربه نکرده‌اندو والدین را مقصر بشمارند.

درمانگر مرد با درک و حمایت از شوهر ، مایل است تعادل زیرمنظومه‌ی زن‌وشوهری را برهم می‌زند. درمانگر زن، نگران محدودیت تحمیلی برزنان از جانب خانواده‌های پدرسالاراست واز زن حمایت می‌کند. به‌هرحال درمانگران باید بدانند خانواده‌ها جزءکل‌هایی هستند که در درون فرهنگ بزرگ‌تری قراردارند و وظیفه‌ی درمانگر آن است که آن‌ها را کمک کند تا به ‌شایستگی بیشتری برسند.

 

منبع: برگرفته از کتاب فنون درمانگری

اقدام کننده: واحد تولید محتوای کلینیک روان درمانی صبا
تعداد مشاهده: 1457