تمامي خانوادهدرمانگران، بر ضرورت درافتادن با جنبههاي مختل ثبات خانواده همرأي هستند. تكنيك، راهي براي ايجاد تغيير است.
روشي كه نظريه به كمك آن، فنون درماني را تجويز ميكند با استفاده از سه وضعيت در خانواده درماني نشان میدهند كه عبارتند از:
الف- چارچوب وجودي كه "كارل ويته كر" آن را مطرح ساخته است.
ب- مكتب راهبردي به شيوهی "جي هي لي" و"لكومادانس"
ج- وضع ساختي.
الف- وتيه كر خانواده را منظومهاي ميداند كه هرعضو آن به يك اندازه مهم است. از اينرو وي معتقد است كه براي تغيير كل خانواده بايد تك تك اعضاي آن تغيير يابند. جلسات وتيهكر ظاهراٌ عاري از دستورالعمل است ،زيرااو ارتباطات اعضاي خانواده را پذيرفته و پي گيري ميكند. فرضيه وتيه كر ظاهراُ از تلاش وي در شكلگيري روندهاي خلاق در تك تك افراد و همچنين در كل خانواده بيرون ميآيد. وتيهكر، ويرانگر صورتهاي شكل گرفته است. محتواي ارتباطات ميان اعضاي خانواده چنان گسترش مييابد كه جنبههايي از عوالم بشري را كه به راحتي و به آساني مورد پذيرش افراد نيست همچون انتقام، قتل، فريب و اغواگري، ترسهاي پارانوئيدي و زنا با محارم را در بر ميگيرد. تمام اين مطالب در قالب عبارات پيش پا افتاده و غير رسمي است.
وتيه كر به نقد خود در يك موضوع ميپردازد و آن را به فرد، خيال پردازي يا خاطرهي ديگري پيوند ميدهد. وي همچنين افراد خانواده را پي در پي به هم پيوند ميدهد و همزمان با آن ارتباط ميان آنها را قطع ميكند. درماني كه وتيه كر ارائه ميدهد با توجه به ملاحظات وي خيره كننده است. او از شوخي و مزاح، جملات غيرمستقيم، اغواگري، خشم و غضب، فراگرد اوليه، بيزاري و ناخرسندي، وحتي خوابيدن بهعنوان ابزاري كه به يك اندازه مثمرثمرند براي برقراري تماس و معارضه استفاده ميكند.
فنون ويته كر فقط و فقط در چارچوب نظري وي معني ميدهد. دراين فرمولبنديهاي هستي نگرانه، درمانگر، مسئول ثبت و ضبط (نظارت و ارزيابي ) ساختهاي نوين نيست و هيچگونه مسئوليتي نيز درعدم ظهور آنها ندارد.
ب - فرمول بندي استراتژيكي”هس لي و مادانس)) بهگونهی چشمگيري با شيوهی”ويته كر)) متفاوت است.
فنون استراتژيكي آنها فنوني هدفمند است و هدف از بهكارگيري اين فنون كاهش جنبههاي مختلفي است كه ويژهی خانواده است. درمكتب استراتژيك ،خانواده همچون منظومه پيچيدهاي است كه از حيث سلسله مراتب به زيرمنظومههاي مختلفي متمايز هستند. ناكارایي در يك زيرمنظومه ميتواند به طريق مشابه در زيرمنظومهی ديگري تجلي یابد.
با آرامش مجدد به سازمان خانواده، حول نشانهی مرضي، درمانگر ميتواندتغييرات همگون و همساني در كل منظومهی خانواده ایجادنماید.
دراينگونه فرمول بندي استراتژيك، تصور براين است كه بيمارمعلوم، فردي است كه به دليل حمايت از خانواده، حامل نشانهی مرضي است اما در عين حال، سازمان خانواده كه اعضاي آن در سلسله مراتب ناهمخواني قرار گرفتهاند، موجب بقای نشانهی مرضي است، لذااز فنون درماني براي درافتادن با قلب اين ساخت مختل يعني سازمان نشانهی مرضي بهره میگیرند.
هي لي و مادانس معتقدند كه با درافتادن با راههاي محدودي كه از طريق آن سيستمهاي خانوادگي شكل گرفته به تعيين برداشت اعضاي خانواده از واقعيت ميپردازند. اين بيماران وانمود ميكنند كه دنيايشان متفاوت است.
شوهرافسرده بايد وانمودكند كه افسرده است و قضاوت دراين موردكه وي تظاهر به افسردگي ميكند يا نه؟ برعهدهي همسر اوست. تسلط شوهر برهمسر، از طريق بهبود نيافتن و باقي ماندن در وضعيت بيقدرتي، مبدل به نوعي بازي بين زنوشوهر است كه در آن آرايشهاي قدرت گوناگوني به اجرا در ميآيد.
بهكارگيري شيوهی”ويته كر))، درصورتيكه درمانگر دارای بينش نظري و مهارتهاي مشابه و يكساني نیست، دشوار است. بااينحال فنون مكتب راهبردي آنچنان دقيق تعريف و تبيين شدهاند و اهداف آنچنان واضح و روشن است كه براي خانواده درمانگر علاقهمند به اين حرفه، جالب توجه و خوشايند است.
ج -دررويكرد ساختي، خانواده، جانداري با منظومهاي پيچيده و عملكردي ضعيف است. فنون درمانساختي با زيرسوال بردن سازمان خانواده به سازماندهي مجدد میپردازد.
واژهی معارضه( چالش ) ماهيت نزاع لفظي است بين خانواده و درمانگر درسيستم درمان. اين واژه تلويحاٌ به معني تدابير خشن يا رويارويي نيست بلكه نشان دهندهي تلاشي است براي دستيابي به الگوهاي جديد. خانواده درماني ساختي، تا اندازهاي، موضوع مورد علاقه اگزيستانسياليستها ( يعني رشد ) و استراتژيستها يعني “علاجcure “ را درخود دارد.
سهاستراتژي اصلي در خانواده درماني ساختي
1-درافتادن با نشانه مرضي :
درمانگر استراتژيك به نشانهی مرضي بهعنوان راه حل حفاظتي مينگرد؛ زيرا حامل نشانهی مرضي در دفاع از ثبات خانواده، خودرا قرباني ميكند. درمانگر ساختي، اين حفاظت را واكنشي سودمند و هدفمند نميداند بلكه آن را نوعي واكنش نسبت به فشار در هر ارگانيسم تلقي ميكند. ساير اعضاي خانواده همگي به يك اندازه دچار نشانهی مرضي هستند. ازاينرو وظيفهي درمانگر اين است كه تعريفي را كه خانواده ازمشكل به دست ميدهد و ماهيت واكنشهاي آنان را زير سوال ببرد. دراينجا هدف عبارت است از:
تعويض چارچوب ديد خانواده، به شكل و وادار ساختن خانواده به جستجوي پاسخهاي رفتاري ،شناختي و عاطفي جايگزين.
فنوني كهدراين استراتژي دخالت دارندعبارتنداز :
- فعال سازي
- كانون سازي( متمركز سازي )
- دستيابي به شدت
2-درافتادن با ساخت خانواده:
هنگاميكه درمانگر به خانواده ملحق است، تبديل به يكي از اعضاي سيستمي است كه در تغيير آن است. وقتي درمانگر مراودههاي خانواده را به تجربه در ميآورد، به يك تشخيص تجربي دربارهی عملكرد خانواده دست مييابد. اين نقشه خانوادگي وضعيت اعضاي خانواده را در برابر يكديگر مشخص ميسازد. اين نقشه، آن دسته از اعضاي خانواده را كه در منازعات بيراههرو هستند و يا آنهايي كه نقش اشخاص شفادهنده و سپربلاساز را برعهده دارند معلوم ميسازد.
قلمروهاي ناكارساز در خانواده اغلب شامل دلبستگي شديد يا ضعيف هستند. از اينرو، درمان كاملاٌ به روند مشاهده و ارزيابي از مجاورت و فاصله است.
فنوني كه دراين استراتژي به كار میرود عبارتند از :
-مرزسازي
-نامتعادل سازي
-آموزش مكمليت
3-در افتادن با واقعیت خانواده:
بیماران زمانی به درمان روی میآورند که واقعیتی که خود آنها به وجود آوردهاند، دیگر کارایی خود را از دست داده است. خانواده درمانی چنین میپندارد که، الگوهای برآوردهای، وابسته به نحوهی تجربهی واقعیت از سوی افراد است. از این رو تغییر شیوهی نگرش خانواده به واقعیت، مستلزم ایجاد روشهای جدیدی از فرآوردههای بین افراد خانواده است.
فنون بهکاررفته در این استراتژی عبارتند از:
- سازههای شناختی
- مداخلههای اضدادی
- تأکید بر نقاط قوت
|