1- روشهاي ابراز تواناييها:
اين روش بر اين فرض استوار است كه هر گاه انسان در سايهی شرافت خود در در عرصههاي گوناگون حيات توانا ببيند و بيابد كه كاري از دستش بر ميآيد احساس عزت و سربلندي خواهدكرد و هر گاه ببيند كه در انجام كارهاي مربوط به خود ناتوان است احساس سرافكندگي و ذلت خواهد داشت.
پس لازم است امكانات و زمينه عزت نفس در فرد ايجاد شود. اين زمينه عزت كه ميشود آن را "احساس عزت" نيز ناميد بايد به عزت واقعي برسد زيرا احساس عزت مطلوبيت تمام ندارد و بايد در مسير خود عزت قرار گيرد تا از لغزيدن در ورطه خودبيني مصون بماند. خود بيني آفتي است كه براي فرد ايجاد ميشود كه مظهر توانايي هاي مختلف قرار گرفته و توسط والدين يا مربيان براي توانايي هايش مورد تأييد واقع شده است.
2-روش تغافل :بروز ضعف ها موجب زايل شدن عزت نفس ميشود. پس اختفاي آن موجب حفظ عزت ميشود در مورد خطاي فرد اگر احتمال مي دهيم كه موجب گناه و تقصير شده در فقه اسلامي نبايد اعتنا كنيم چه برسد به تجسس در آن و لذا اسلام آن را نهي ميكند تا عزت افراد باقي بماند. اما اگر يقين حاصل شد كه فرد خطا كرده زمان تغافل زماني صادق است كه فرد گمان ميكند خطايش را مخفي نگه داشته و اگر هم آشكارشده آن را با توجيه هاي نادرست خود مي پوشاند. بنابراین در اينجا هم لازم است به توجيهات فرد گردن نهاد گر چه به عدم صحت آنها واقع هستيم. تغافل علاوه بر اينكه نشانه بلاهت و ساده لوحي مربي نيست مايه بزرگواري او نيز هست. خطرناك ترين لحظه در تربيت زماني است كه فرد خود را از فروپوشيدن خطاي خود بي نياز ببيند و پرده حيا و عفت را پاره كند "عظموا اقداركم بالتغافل عن الدتي من الامور": قدر و منزلت خويش را از طريق تغافل نسبت به امور پيش پا افتاده بزرگ داريد (فلسفي, 1356, ص 224).
خودپنداره و عزت نفس
روشهاي مختلفي براي انديشيدن دربارهی «خود» وجود دارند. دو اصطلاح مهم كه بيشتر از بقيه درباره «خود» افراد مورد استفاده قرار ميگيرند خودپنداره و عزت نفس هستند.
خودپنداره ازديدگاه، محققق معروف پيوركي به شرح زير است.
خود پنداره به مجموعهاي از يك سيستم پويا، سازماندهي شده و پيچيده درباره باورها، نگرشها (attitudes)و ديدگاههايي گفته ميشود كه هر فردبه منظور دستيابي به يك قالب حقيقي در رابطه با موجوديت شخصي خويش ارايه ميدهد»
از طرف ديگر:
«عزت نفس» معمولاً به احساس ما و چگونگي ارج نهادن به خودمان اطلاق ميشود.
همچنين معني ديگر خودپنداره ايدههاي عمومي ما درباره خودمان اطلاق استوعزت نفس ميتواند به معيارهاي خاص از اجزاي متفاوت خودپنداره درمااطلاق شود.
فرانكن (1994) ميگويد:
تحقيقات بسياري وجود دارند كه نشان ميدهد خودپنداره به عنوان اساس همه رفتارهاي برانگيخته شده ميباشد.
اين خودپنداره است كه به «خود»هاي ممكنه در شخصيت هر فرد اشاره كرده و آنها را شناسايي ميكند و اين «خود»هاي ممكنه ميتوانند انگيزشهاي لازم براي اعمال رفتارهاي مورد نياز در افرادراخلق نمايند.
از ديدگاه فرانكن خودپنداره از اين طريق به عزت نقس مرتبط ميشود.
افرادي كه داراي عزت نفس خوبي هستند، داراي يك خودپنداره به خوبي متمايز نيز ميباشند.
زمانيکهمردم خودشان را ميشناسند ميتوانند به حداكثر نتايج ممكنه دست يابند چونكه ميدانند چه كارهايي را ميتوانند انجام دهند و از عدم توانايي خويش در انجام برخي از كارهاي ديگر آگاه هستند.
ما از طريق عمل كردن و سپس با مشاهده آنچه كه انجام دادهايم و با مشاهده ديدگاههاي ديگران درباره علمكرد خود. خودپنداره خويش را گسترش داده و تثبيت مينماييم.
ما آنچه را كه انجام دادهايم و ميتوانيم انجام دهيم را در مقايسه با انتظارات خود و انتظارات ديگران و مشخصات و كارآييهاي ديگران مشاهده ميكنيم (جيمز 1890، بريگام 1986).
معني اين حرف اين است كه خودپنداره امري تجريدي نميباشد. بلكه در واكنشوتعامل با محيط و با مشاهده پيآمدهاي اين واكنش پايهريزي ميشود. اين جنبه پويايي خود پنداره امري بسيار مهم است، چرا كه ميگويد "من ميتوانم تغيير يافته و تطابق پيدا نمايم."
فرانكن ميگويد:
تحقيقات گستردهاي اذعان ميكنند كه تغيير خودپنداره امري امكانپذير است.....
...... افزايش عزت نفس زماني رخ ميدهد كه موقعيتها بر طبق انتظارات فرد حاصل شوند....
|