خشم
خشم، احساسی است که بارها و بارها روی میدهد و با وجودی که ممکن لست از آن خوشمان نیاید، نمیتوانیم آن را انکار کنیم و یا از بروز آن جلوگیری کنیم. گاهی در هنگام خشم طوری عمل میکنیم که گویی سلامت فکریمان را از دست داده ایم. مثلاً بر سر کودکمان داد میکشیم، ناسزا میگوییم و یا او را مورد حمله قرار میدهیم و بعد از رفتار خود پشیمان میشویم و تصمیم میگیریم که دیگر تکرار نکنیم و دوباره خشمگین نشویم.
اما باید بدانیم که این احساس، احساس طبیعی است که در صورتی که درست به کار گرفته نشود مضر و ناشایست است و در صورتی که درست به کار گرفته شود می تواند سودمند و با ارزش باشد.
وقتی خشم ابراز میشود، نباید شدت آن افزایش یابد، بلکه باید بگونهای باشد که موجب تسکین خاطری برای والدین شود و نیز بینشی در کودک ایجاد کند و هیچ زیانی بر طرفین ایجاد نشود.
برای ایجاد صلح و آرامش در خانه، باید از روشهای حساب شدهای استفاده کرد و تنشها را قبل از آن که به انفجار ختم شود کاهش داد.
1- باید این واقعیت را بپذیریم که کودکان گاهی باعث خشمگین شدن ما میشود.
2- ما حق داریم که خشمگین شویم. بدون اینکه احساس گناه و یا شرم بکنیم.
3- با حق داریم احساسمان را بیان کنیم، به صورتی که آسیبی به کسی نرسد و به شخصیت و وجود درونی بی حرمتی نکنیم.
گاهی فقط بیان احساساتمان بدون هیچگونه توضیحی میتواند کودک را از بدرفتاری باز دارد. مثلاً اینکه بگوییم:« احساس خشم زیادی میکنم و دیگر طاقتم تمام شده.»
شاید گاهی هم لازم است دلیل خشم و حالت درونیمان را بیان کنیم و کارهایی را که خواستار آن هستیم، مشخص کنیم: « وقتی صدایتان میکنم که بیاید شامتان را بخورید و شما نمیآیید، عصبانی میشوم واحساس میکنم من غذای خوبی پختهام و دلم میخواهد قدرش را بدانند نه اینکه دلسردم کنند .»
این روش به والدین امکان این را میدهد که خشمشان را بیرون بریزند بدون اینکه آسیبی به کسی برسانند. از طرفی کودک یاد میگیرد که خشم یک پدیدهی وحشتناک نیست و میتواند خشمش را بروز دهد بدون اینکه به کسی لطمه بزند.
اما برای آموزش این درس به کودک، صرفاً ابراز خشم را از طرف والدین کافی نیست بلکه باید راهکارهای قابل قبول برای بروز احساسات را به کودکمان نشان دهیم.
پرهیز از الگوهای متناقض
الگوهایی که برای ارتباط با کودکانمان به کارمیبریم اغلب متناقض هستند، یعنی به جای اینکه ما را به هدفمان برسانند، ما را از هدفمان دور میکنند و نتیجهی برعکس میدهند. این الگوها که اغلب برای تربیت کودکمان به کارمیگیریم عبارتند از: تهید کردن، رشوه، وعده، سخنان طعنهآمیز، موعظه و سخنرانی دربارهی دروغ و دزدی و آموزش ادب با بیادبی و بیاحترامی.
تهدیدها
تهدیدکردن کودکمان با جملاتی با الگوی «اگرتو یک بار دیگراین کار را انجام دهی ...»
در واقع او را دعوت به بدرفتاری میکند، او فقط این قسمت حرف ما را میشنود که « یک بار دیگر این کار را انجام بده »
اگر کودک نسبت به خودش احترام قائل باشد، باید دوباره نافرمانی کند تا به خودش و دیگران نشان دهد که آدم ترسو و بزدلی نیست.
رشوه ها « اگر .... آن وقت ...... »
اگر با برادر کوچکت خوب باشی آن وقت تو را به سینما خواهم برد. این نوع برخورد، به کودک میگوید که اگر کاری را انجام دهد یا ندهد، به او پاداش خواهد داد. این ممکن است در کوتاه مدت کودک را برای رسیدن به هدفش تحریک کند، اما هیچگاه باعث تشویق کودک به تلاشهای پیگیر و طولانی برای رسیدن به هدفش نمیشود.
گفتار ما به کودک میفهماند که ما به توانایی او برای تغییر و یا بهتر شدن شک داریم :« اگر تو این شعر را یاد بگیری، آن وقت تو را به سفر خواهیم برد. » یعنی ما مطمئن نیستیم که تو بتوانی.
این روش ممکن است به زودی از کودک یک معاملهگر بسازد و در قبال رفتارهای خوب خود تقاضای پاداش داشته باشند.
وعدهها
وعده دادن و یا قول دادن به کودک باعث میشود توقعات غیرعادی در کودکان شکل بگیرد. همچنین با قول دادن، گویی به کودکمان اقرار میکنیم که گفتهمان اعتبار ندارد و قابل اعتماد نیست مگر اینکه برای اثبات گفتهمان قول (وعده) دهیم.
همچنین نباید از کودکان خود وعده بگیریم که در آینده رفتار خوبی داشته باشند یا رفتار بدشان را اصلاح کنند. این امر باعث میشود که او وعدهای ناخواسته دهد. وعدهای که شاید توان انجام آن را ندارد و یا زمان آن هنوز نرسیده است.
حرفهای نیشدار و طعنهآمیز
حرفهای نیشدار خطر و تهدیدی جدی برای سلامت روانی کودک است. بیان جملاتی مانند: آخرچند بار باید به تو بگویم تا بفهمی؟، مگرکری؟، پس چرا گوشت به من نیست؟ نه تنها نقشی و تأثیری در تربیت کودک ندارد، بلکه مانع پدید آمدن رابطهای مثبت و مؤثربین کودک و پدر و مادر میشود. و راه ارتباط را مسدود میسازد.
سیاستی در مورد دروغگویی
وقتی کودکان به خاطرگفتن حقیقت، تنبیه میشوند، برای دفاع از خودشان دروغ میگویند .
وقتی کودک به مادرش میگوید از برادرش متنفراست، مادرشاید او را به خاطر این حقیقت تنبیه کند، اما در صورتی که به دروغ اظهارکند که برادزش را دوست دارد، مادرش به او پاداش دهد.
اگر میخواهیم راستگویی را به کودکمان یاد دهیم، باید برای شنیدن حقایق تلخ از زبان او، به همان اندازهی حقایق دلپسند آمادگی و زمینه داشته باشیم.
بعضی دروغها نیز محرک دارند. مثلاً گاهی سؤالاتی از کودکمان میپرسیم که جوابش را از قبل میدانیم و کودک را وادار میکنیم که یا ناشیانه دروغ بگوید و یا حقیقت را به زبان آورده و خجالت بکشد.
سیاستی درمورد دروغگویی
خط مشی ما در برابر دروغگویی مشخص است: ازطرفی نباید موضوع را بزرگ جلوه داد و کودک را سؤالپیچ کنیم و از طرف دیگر بدون تردید باید رک و پوستکنده حرف بزنیم.
هدف ما باید این باشد که کودکمان بداند نیازی ندارد که به ما دروغ بگوید. مثلاً: بچههای خردسال گاهی چیزهایی را که مال خودشان نیست به خانه میآورند. این امری عادی است.
برای برخورد با این رفتار این نکته اهمیت دارد که از نصیحت کردن، نمایش اجرا کردن و دزد نامیدن کودک بپرهیزیم و در عوض بدون اهانت به شخصیت او، با لحنی ملایم اما محکم به او بگوییم: « این کامیون مال تو نیست برو به صاحبش بده ».
این مفید نیست که از کودک بپرسیم: « چرا این کار را کردی؟ » شاید او، خودش هم نداند که انگیزهی اصلی این کارش چه بوده و پافشاری ما در این که بگوید « چرا » فقط سبب خواهد شد که کودک دروغی دیگر بگوید.
آموزش ادب با بیادبی؟!
ادب یکی از صفات شخصیتی و یک مهارت اجتماعی است که از طریق همانند با والدین به دست میآید و تحت تمام شرایط باید مؤدبانه به کودک آموخته شود.
وقتی کودک فراموش کرد بگوید: « متشکرم » در حضور دیگران به او گوشزد نکنیم، این کار خودش بیاحترامی است. اگر به کودک بگوییم که بیادب است هر چقدرمقصود خوبی هم داشته باشیم، مفید نخواهد بود کودک ارزیابی ما را مبنی بر بیادب بودنش خواهد پذیرفت و بیادب خواهد شد.
مسئولیت و استقلال کودکان
نمیتوان مسئولیت را به کسی تحمیل کرد، مسئولیت فقط در درون فرد ریشه دارد و ارزشهایی که فرد در خانه و در اجتماع کسب میکند، باعث رشد و جهت دادن به مسئولیت میشود. احساس مسئولیتی که بر پایهی ارزشهای مثبت استوار نشده است، میتواند ضد اجتماع و ویرانگر باشد.
اجرای کارهای روزانه در خانه، به کودک، شاید هیچ تأثیر مثبتی در ایجاد احساس مسئولیت در کودکان نداشته باشد. این باید در درون او شکل گیرد و رشد کند.
منبع: سؤالات کودکان و معانی پنهان آن
|