رابطهی زن و شوهر بر پايهی احترام متقابل و كنشها و واكنشهاي مناسب و متقابل استوار ميگردد.
زن و شوهر بايد تواناي برقراري رابطهی دوستانه و عاشقانه را داشته باشند. اگر يكي نتواند احساسات ديگري ار درك كند و واكنش متناسب نشان دهد موجي براي دلسردي و جدايي احساسي و عاطفي به وجود ميآيد.
اگر بين «نياز جنسي» دو طرف تفاوت وجود داشته باشد به روابط بین زن و شوهر لطمهی زيادي وارد ميشود و فرد مقابل دچار عصبانيت و پرخاشگري ميشود و درنهايت از زندگي دلسرد ميشود.
زنان و مرداني كه دچار ناتواني و بيميلي جنسي هستند با ايرادگيري از همسر خود، ابراز نارضايتي از زندگي، قهرهاي طولاني، سركوب ديگري، تهديد به جدايي، ابراز خستگي، تمارض و ... سعي ميكنند تا مشكل خود را ناديده بگيرند و ديگري را مسئول مشكل خود جلوه دهند.
يافتن فردي براي ابراز صميميت يكي ديگر از اهداف ازدواج ميباشد.
«اعتماد متقابل» در رابطهاي دو طرفهاي به وجود ميآيد كه بر فهم و درك متقابل استوار باشد.
اعتماد متقابل در صورتي به وجود ميآيد كه «صداقت» متقابل در همهی زمينهها حفظ و به آن اهميت داده شود. البته رازهاي خصوصي و خانوادگي و فردي كه ارتباطي همه به زندگي مشترك دو نفر ندارد نبايد فاش شود.
«وابستگي» زن و شوهر به يكديگر باعث زندگي بهتر و تكامل فرزندان و در عين حال با دلالت احساسي و عاطفي و همدردي و همدلي ميشودو به استحكام بيشتر و رابطه صميمانهتر بين زن و شوهر منجر ميشود.
«مرد سالاري و زن سالاري» در خانواده موجب ميشود كه حق و حقوق طبيعي طرف مقابل ناديده گرفته شود و به تدريج رابطه صحيح و سالم بين زن و شوهر مختل ميشد. اشتراك و مساوات زن و شوهر در بسياري از مسائل زندگي لازمهی يك زندگي پايدار، سالم و صحيح است.
زن و شوهر نيازمند داشتن اطمينان و درنتيجه «امنيت» از جهات مختلف بهويژه احساس –عاطفي و مادي هستند ديگري قرار گيرد و در نتيجه طرفين به يك الگوي مشترك دست يابند.
نيازهاي پدرانه و مادرانهی زن و شوهر از يكديگر در افراد باعث ميشود كه اگر طرف مقابل نتواند اين نيازها را برآورد سازد اين امر منجر به رفتار كودكانه و قهرآميز فرد نيازمند خواهد شد.
تنظيم رابطه بين خانوادههاي زن و شوهر بايد به گونهاي برقرار شود كه ضمن اينكه از دخالت آنها در زندگی خود جلوگري كنند، بتوانند صميمي و دوستانه بين همسر و خانواده خود بهوجود آورند. زيرا اين ارتباطات نيازي است دوطرفه.
واكنشهاي مناسب و درست و يا نامناسب و ناپسند رابطهاي مستقيم با خانوادگي و اجتماعي، خواستههاي افراد دارد. بسياري از رفتارهاي نامناسب ميتواند رابطهی مستقيم به عقدههاي رواني افراد داشته باشد. كه شناخت آنها در مشاورههاي رواني كار چندان مشكلي نيست.
كساني كه از بهرهی هوشي كافي برخوردار نيستند، نه تنها به سختي ميتوانند متوجه رفتارهاي نامناسب خود شوند بلكه توانايي درك و فهم رفتارهاي درست ديگري و بروز واكنش مناسب را نيز ندارند.
در رابطهی خانوادگي تربيت به معناي مهار رفتار و يا گفتاري است كه ديگري را آزار ميدهد، اگر چه بعضي از اين رفتارها و گفتارها ممكن است از ديدگاه بسياري بيتربيتي ويا بيادبي نباشد.
فرهنگ خانوادگي شامل نگرش خصوصي خانواده دررفتارها، سنتها، عقيده بر چگونگي ارتباط با ديگران و ميزان حساسيت و اهميت خانواده به چنين فرهنگي است.
بايد دانست كه هر خانواده آزاد است و حق دارد كه هرگونه دوست دارد و صلاح ميداند زندگي كند و اين افراد هستند كه بايد داراي چنان قدرت انعطاف پذيري باشندكه ديگران را به همان گونه كه هستند بپذيرند و حساب خانوادهها را از زندگي زناشويي جدا كنند.
به معناي نگرش فرد به جامعه و نوع رفتار او در برخوردهاي جمعي است. طبيعي است هر زن و مردي دوست دارد كه همسرش در جامعه مورد احترام ديگران قرار گيرد و از انجام رفتارهاي ناپسند خودداري كند.
ميزان تحصيلات با بهرهی هوشي افراد رابطهی مستقيم دارد و فرد را به دليل كسب آگاهيهاي بيشتر از انجام يا بروز رفتارهاي نامناسب بازميدارد و علاوه بر اين تعيين كننده جايگاه فرد درجامعه است.
بخشهايي از اين خصوصيات كه ريشه در دوران كودكي و ناخودآگاه فرد دارد تغيير ناپذيرند و در مورد رفتارها نابهنجار فرد حاضر به قبول رفتار و يا تفكر نابهنجار خود نيست و تغيير در صورت آگاهي فرد از رفتار خود با انجام نوعي از انواع روان درماني امكان پذير ميگردد. مشاورههاي درماني به منظور شناخت اينگونه مشكلات و تدابير درماني اهميت زيادي دارد.
تعيين حد و مرز نيازها و خواستههاي طبيعي زن و شوهر از يكديگر بستگي به انجام گفتوگوهاي دوستانه و صميمانه و نگاه هوشمندانه به آنهاست، ضمن اينكه توانايي ديگري را نيز بايد در نظر داشت.
عقدههاي رواني در اين زمينه ممكن است قدرت استدلال پذيري و منطق پذيري را كم رنگ كند.
عقدههاي رواني معمولاً و اكثراً ريشه در ناكامي و لطمههاي شديد رواني در دوران كودكي و ضمير ناخودآگاه انسان دارد و زماني عميق ميشود كه فرد در دوران كودكي در برابر خواستهها و نيازهاي طبيعي و يا غير طبيعي به شدت سركوب گردد.
عقدههاي رواني به گونههاي مختلف بروز ميكند و در روابط انسانها نقش مهمي دارد. به دليل ارتباط و همزيستي بين زن شوهر عقدههاي رواني بيشترين نقش را دارند و فرد خواستهها و نيازهاي سركوب شده دوران كودكي را در قالب خواستهها و نيازها غير منطقي در زندگي زناشويي بروز ميدهد.
رفتارهاي بازيگرانهبه گونهاي است كه فرد آنقدر تحت تأثير چنين رفتارهايي قرار گيرد كه فرصت بررسي، دقت و فهم آنچه را كه در چنين رابطههاي اتفاق ميافتد، نداشته باشد.
مهمترين روشهايي كه توسط افراد بازيگر مورد استفاده قرار ميگيرند عبارتند از:
الف) ايجاد احساس گناه در ديگري: كه با بيان صحبتهاي گلهآميز، مظلومانه و اغراق در فرد مقابل احساس گناه را بهوجود ميآورد تا اين فرد با از خودگذشتگي رفع ظلم كند و رضايت فرد بازيگر را بهدست آورد.
ب) رفتارهاي طلبكارانه:كه فرد بازيگر با ابراز نارضايتي از زندگي، فرد را وادار به پذيرش شرايطي ميكند كه هميشه خود را بدهكار بداند تا آنجا كه بسياري از وظايف فرد اول را بر عهده گيرد كه نتيجهی آن خستگي و استهلاك جسمي و رواني براي اين فرد است.
ج) واژگون جلوه دادن رابطهها: در اين روش بازيگر روابط خود را با افراد خانوادهاش واژگون جلوه ميدهد تا فرد مقابل هم به خانواده خود صميميتي نشان ندهد.
د) سركوب و تحقير: پايين آوردن جهات شخصيتي فرد، ناديده گرفتن، بياهميت جلوه دادن و مسخره كردن بسياري از امتيازات فرد مقابل به اين هدف كه نه تنها فرد مقابل قدرت ابراز وجود نداشته باشد. بلكه فردي مطيع و فرمانبردار گردد.
ه) پنهان شدن در پشت ديگري: در اين روش فرد اول با نشان دادن نقش خنثي در ارتباطات خانوادگي، بعضي از تصميمگيريها را بر عهدهی فرد دوم ميگذارد و سعي بر اين است كه فرد دوم در رابطه با فرزنان، دوستان، آشنايان و ... كلمهی «نه» را بگويد و نقش منفي داشته باشد و فرد اول سعي دارد با كلمهی «بله» گفتن نقش خود را مثبت نشان دهد.
براي جلوگيري از صدمات و لطمات رواني و مادي و فراموش نكردن حق و حقوق خود و... در رويايي با بازيگرها و نقش بازي كردنهايشان لازم است تا در كمال خونسردي، دقت و هوشيارانه آنچنان بازي كرد كه نتوانند به هدف نهايي خودشان كه همان كيش و مات كردن ديگران است برسند.
منبع: برگرفته از کتاب نقش بهداشت روان در ازدواج، زندگي زناشويي،طلاق؛ دكتر حسين عسگري؛ انتشارات گفتوگو
|