صفحه شخصی الهام اقراری  
پنج شنبه 13 اردیبهشت 1403
سوگواری

 

سوگواری

ترجمه شده توسط الهام اقراری

دکتری روانشناسی و عضو گروه فرویدی

سلمان اختر- دسامبر 2006

منتشر شده در مجله روانپزشکی دانشگاه جفرسون

تنها اشاره به کلمه (سوگواری) ذهن را غرق در تصاویر اشک ها و مراسم تشییع جنازه و صدای ناله و هق هق میکند. تصور گریه کردن مردها و زنها، آیین های مرده سوزی یا جسدی که پایین یک قبر تازه کنده شده قرار گرفته است و کلمات تسلیت آمیز خیس از اشکی که در میان روابط نزدیک ما در جهان وجود دارد. این که باید اینگونه باشد، کامال قابل فهم است. برای از دست دادن فردی عزیز بوسیله .ی مرگ، نیرومند ترین محرک واکنش های هیجانی را سوگواری می نامند استفاده گسترده تر از عنوان سوگواری، اغلب به زنجیره ای از احساساتی که با از دست دادن_چه .بزرگ و چه کوچک_ بر انگیخته می شوند اشاره دارد این میتواند طیفی که شامل از دست دادن سالمت جسمی تا ثروت مادی است را در گیرد. جراحی قطع کردن یک عضو بدن میتواند همان واکنش سوگواری را برانگیزد که دزدیده شدن ماشین. همچنین رویدادهایی که کمتر قابل توجه هستند نیز پتانسیل راه اندازی زنجیره هیجانی مربوط به سو گواری را دارند. یک قرارمالقات از دست رفته با دوستی که خارج از شهر است، گم کردن یک خودکار مون بالن و نتایج غیر منتظره بد آزمون پذیرش در دانشگاه، همه اینها قابلیت این را دارند که ما را سوگوار کنند. تجلی ها و عوامل مختلف چنین مفهوم پردازی های گسترده ای از سوگواری دارای تشابهاتی با کاربرد محدود آن دارند. در هر دو مورد، سوگواری مجموعه ای از هیجاناتی را در بر دارد که زمانی که فردی با فقدان مواجه می شود، رفته رفته آشکار می شوند. شوک و ناباوری)آخر من او را هفته پیش دیدم و به نظر خوب می رسید!(، واکنش های فوری هستند. به زودی اینها با درد هیجانی و احساس بسیار سخت اشتیاق برای فرد جایگزین می شوند. بسته به شدت فقدان، ممکن است اختالالت روانشناختی نیز در این مرحله با آن همراه شود. احساس فشار، آه کشیدن، احساس چنگ زده شدن به قفسه سینه، کشیدن مو، مالیدن دست ها به هم، از دست دادن اشتها و اختالل در خواب، اغلب آشکار می گردد. با گذشت زمان، به نظر می آید که پریشانی فرو می نشیند. فرد از دست رفته، به شیوه های مختلف متعالی می شود و تمام عیب های او پوشانده می شود.))ابژه ی از دست رفته، یک ابژه ی ایده آل شده است(( این، فروید را در مقاله اولیه او با عنوان ماتم و مالیخولیا شگفت زده میکند. تفکر چانه زنی اغلب شروع می شود: اگر من این کار یا آن کار را انجام داده بودم، ممکن بود این فقدان اتفاق نیفتد. لحظات زودگذر سرزنش خود پدیدار میگردند، اگرچه که احساسات ماندگار گناه در سوگواری عادی، طبیعی نیست. بیشتر اوقات، فرد در وهله اول با احساس تحریک پذیری و حتی عصبانیت از اتفاق از دست دادن مواجه می شود. دیرتر یا زودتر، این دو احساس میگذرند. اکنون یک احساس عمیق تنهایی و غم جایگزین آن می شود. داغدیده خود را بین احساس اندوه ، اتصال به فرد فوت شده، بی اعتنایی مالل آور و آغاز پذیرش تغییرات ایجاد شده در زندگی در نوسان می بیند. به تدریج، امید در فضای روان پدیدار می گردد و فضای بالقوه برای جانشین کردن، باز می شود. به نظر می رشد که شب، تبدیل به روز می گردد. شایداین توصیف به صورت خیلی کلی به نظر برسد، اجازه بدهید سریعا چند نکته را اضافه نمایم. اول، سوگ با نوسان همراه است. موم می شود و از بین می رود. فقط زمانی یک فرد به بهبودی نزدیک میشود که توسط طغیان غم، زخمی شده باشد. سوگ، یک فرایند خطی نیست. مراحلی که در اینجا توصیف شد، تا حد زیادی برای اهداف آموزشی مفید است. تجربه ی انسان، همیشه پیچیده تر از یک فهرست از عالیم است. دوم، هیچ سوگی کامل نمی شود و معنای ضمنی آن این است که هیچ ابژه از دست رفته ای از عواطف ما، کامال خالی نمی شود.این فقط به جای دیگری در قلب فرد جابجا می شود. مطمینا درد کم می شود و هیجانات، به راحتی تحریک نمی شوند. زخم، تبدیل به جای زخم می شود اما داستان ادامه دارد. سوم، این اخطار وابسته به این حقیقت است که سوگواری فرایندی است که زمان خود را دارد و به طول می انجامد. برای مثال، به شکل معقوالنه حدود دو سال برای بهبود فقدان یک عشق واقعی یا از قطع یک رابطه عاشقانه جدی زمان می برد. فرایند، مثل درمان یک زخم جسمانی نمی تواند با عجله همراه شود. به هر حال، اگر عوامل جدی پیچیده تری اتفاق بیفتند، می تواند این فرایند را با تاخیر مواجه کند. برای مثال، سوگواری ناشی از مرگ، اگر مرگ غیر منتظره باشد، در شرایط محیطی خشنی اتفاق افتاده باشد، در نتیجه خودکشی باشد و یا اگربا مرگ فرد، حسابهای مالی تصفیه نشده ای باقی بماند، سوگواری برای مرده میتواند طوالنی شود. عالوه بر آن، تاثیر بیشتر بر واقعیت زندگی روزمره داغدیده، دشواری حل کردم سوگ است. مرگ ناگهانی یک سر پرست خانوار حقوق بگیر دشوار تر از مثال سوگواری برای مادربزرگ پیرفوت شده ایست که به مدت طوالنی از سرطان رنج می کشیده است. سوگواری برای مرگ یک کودک، عمیقا دشوار است.نه تنها این اتفاق، بر خالف نظم طبیعی چیزهاست)مثال ابتدا مادر بزرگ و پدر بزرگ می میرند، سپس والدین و بعد بچه ها(، این به مثابه قتل رویاها و امید به آینده است. والدین با بار مسولیت گناه بیشتر زنده ماندن تنها می مانند و اندوه را مانند یک کابوس در طول زندگی شان تجربه می کنند. درد زمانی بیشتر می شود که توانایی زاد وولد در بزرگسالی از دست رفته است. بچه آوردن در آستانه بزرگسالی و سپس از دست دادن او حقیقتا ویران کننده است. این حقیقت که والدین، اغلب در تقابل با اهداف فرزند نوجوان شان هستند، سوگواری برای چنین فقدانی را پیچیده می کند. سوگ پیچیده وقتی که سوگ طوالنی یا پیچیده می شود، ابراز سوگواری به مرور به طول می انجامد. تمایل به گریه کردن، این حس که متوفی واقعا نمرده است، یا هر دو، در حالت عادی برای چند روز یا چند هفته تجربه می شود، اما اکنون به ماهها و سالها گسترش یافته است. کالم، تغییر میکند و با پذیرش مرگ همراه است) مثال عمو الویس شیرینی دوست دارد به این تبدیل می شود که عمو الویس شیرینی دوست داشت( به تاخیر می افتد ودیدن رویاهای معمول اوایل سوگواری )مثال دیدن اینکه فرد مرده، زنده است یا نجات او از موقعیتی که زندگی اش را به خطر می اندازد(تا چند ماه اول ادامه می یابد. مهم تر این است که عالیم جدیدی پدیدار می گردند. مهم ترین اینها، گرایش عجیب و غریب در مورد تسخیر بدن متوفی است. در شرایط معمولی، چیزهایی که از مرده باقی می ماند)ندانسته( به سه طبقه تقسیم می شوند: چیزهایی که دور انداختنی هستند) مثل مسواک، جورابها( ، چیزهایی که به فقرا داده می شود) مثل لباسهای کهنه ، کفشها( و چیزهایی که نگه داشته می شوند و به عنوان ترکه خانوادگی دست به دست می شوند) مثل جواهرات، دانشنامه ها، مجله های خصوصی، نسخه ها خطی تمام نشده(. عالوه بر آن، این پرداختنه خیلی سریع است و نه خیلی با تاخیر. این معموال چند هفته تا چند ماه به طول می انجامد. در سوگ پیچیده، بی اعتنایی به زمان مورد توجه است. چه خالص شدن فوری از چیزهای متوفی) در یک تالش جادویی برای انکار معنای چیزی که اتفاق افتاده است( و چه نگه داشتن آنها برای همیشه، ناتوانی فرد برای دست کشیدن از این اقالم است. رویداد دیگر این است که چیزهایی که باید دور انداخته شوند) مانند دندان مصنوعی، لباس زیر کهنه، چشم مصنوعی( نگه داشته می شوند و به طور قابل توجهی به روشهای بسیار عجیبی نگه داشته می شود. آنها می توانند نه استفاده شوند و نه دور انداخته شوند. آنها حتی نمی توانند دیده شوند. نگاه کردن به آنها هیجانات دردناک زیاد اضظراب، درد و غم را به حرکت در می آورد. این چیزها دیگر صرفا مصنوعات مادی باقی نمی ماند. این ها تبدیل به آن چیزی می شوند که ولکان آنها را)) ابژه اتصالی((می نامد.مثال چیزهایی که فرد داغدیده را به روشهای غیر کالمی و مرموز به متوفی متصل میکند . در پرتوی این، شگفت انگیز نیست که سوگواری فرد متوفی تبدیل به محل پرورش احساسات پیچیده در فرد داغدیده می شود. در یک سوگ عادی، احساسات مربوط به فرد متوفی شامل احترام محبت آمیز و ترکیبی از اشتیاق و احساس تجدید دیدار است. مالقات قبر متوفی در سالگرد فوت، انجام دستورات دینی و زمانی که فرد جدیدی به خانواده اضافه می گردد مانند ازدواج یا تولد و در طول زمان، مالقات های مکرر، کاهش می یابد. به هر روی، هنگامی که سوگواری کامل شود، متوفی بارهیجانی بیشتری پیدا میکند. یکی یا از مالقات با قبر متوفی اجتناب میکند) و حتی محل دفن را فراموش می کند( و یا به آن معتاد می شود؛رفتن به سر قبر دوباره و دوباره. شکل جابجا شده این پدیده ))اعتیاد به آگهی های فوت((است. که به موجب آن، یک فرد با سوگ حل نشده، احساس اجبار برای چک کردن هر روزه ی بخش آگهی های فوت روزنامه را پیدا می کند. پیدا نکردن نام فرد مورد عالقه ای که خیلی وقت پیش فوت شده است، اطمینان مجدد ناخود آگاهی را فراهم میکند، تقریبا به معنی اینکه آن فرد فوت نکرده است. یکی از مواردی که در این توصیف نادیده گرفته می شود،علت یا به طور دقیق تر علت هایی است که یک سوگ، حل نشده باقی می ماند. به طور قطع، عمق دلبستگی به متوفی و مرز های ناهموار داخلی و خارحی باقی مانده از مرگ، در دشواری سوگواری کردن نقش دارند. به هر حال این در تقابل با عقل سلیم که در پرخاشگری وجود دارد_اگر خصومت واقعی نباشد_ به سمت متوفی نقش پر اهمیتی را در منجمد شدن روند سوگواری ایفا میکند. پویایی های این مورد به این شرح است. زمانی که خصومت به کالم در نمی آید و عواطف و فانتزی های ویرانگر متوجه فرد متوفی می شود، به فرد اجازه می دهد تا به مثابه کشتن او باشد. این در نتیجه جمع شدن و فشرده شدن خشم سرکوب شده و پرخاشگری نا آشکاردر دوری جستن از ابژه است. ارزیابی و دسته بندی درمانی از آنجایی که_بدون توجه به اختصاصی بودن آن_پزشک وارد موقعیت هایی از سوگ و سوگواری می شود، درک برخی از عناصر مهم ارزیابی فردی که در این شرایط قرار دارد مهم است. ابتدا و در درجه ی نخست، به محض اینکه شنیده می شود که فردی پدر یا مادر یا خواهر یا بردار یا پسر و یا دخترش فوت شده است، پزشک نباید توجه خود را محدود به جنبه های پزشکی رویداد کند. سوالها باید در خصوص ماهیت قابل پیش بینی بودن در مقابل ناگهانی بودن مرگ پرسیده شود، شرایط پیرامون آن را و تاثیر این مرگ بر زندگی روزمره فرد داغدیده بررسی گردد. سپس، رسیدگی کردن به مراسم تشییع جنازه و بررسی مقداری که فرد داغدیده در آن مشارکت کرده است. اینکه سرنوشت خاکستراست)اگر متوفی سوزانده شده است( یا محل دفن کردن و هیجانهایی که بر انگیخته میکند)اگر متوفی دفن شده است( اغلب باید با مالیمت اما استواری صورت بگیرد. همین امر در مورد اموال مادی متوفی نیز صادق است. دور انداختن آنها با چه سرعت یا تاخیری بوده است؟ دارایی متوفی شامل چه اشیایی بوده و چه نوع احساساتی به آن متصل است؟ استفاده از چنین سواالتی میتواند به ما یک نگاه اجمالی به روند پیشرفت یا توقف فرایند سوگواری بدهد. چنان که این گفتگو اتفاق بیفتد، پزشک باید یک یادداشت ذهنی از تغییرات در کالمی که پذیرش عمیق تر مرگ یک نفررا شامل می شود، داشته باشد)به بخش باال نگاه کنید(. همانطور که بسیاری از پزشکان می دانند، به یک واقعیت ساده باید تاکید زیادی شود:سوگواری نرمال، نیازی به مداخالت پزشکی ندارد. این_همانطور که از تعریف اش پیداست_ یک فرایند نرمال است. این نگرش که رنجی که انسان متحمل می شود، بیماری نیست باید حفظ شود. بعضی از رنج ها از زندگی جدایی ناپذیر هستند.این به این معنی نیست که افرادی که در وضعیت سوگ نرمال قرار دارند، ممکن است به پزشک مراجعه نکنند. زمانی که این اتفاق می افتد، کنجکاوی باید در مسیر فقدان حمایت خانوادگی و اجتماعی که منجر به پزشکی سازی یک روند نرمال شده است،قرار گیرد. موازی با چنین کنکاش هایی، رویکرد بالینی باید شامل اظهارات همدالنه، بیان کردن اطالعاتی که مربوط به ماهیت سوگواری نرمال و یک خط مشی مبتنی بر خالت نکردن. این موارد با با اطمینان دهی مجدد مبنی بر اینکه در صورتی که شرایط دشوارتر شود، در دسترس هستیم،جفت می شوند. به هر روی، اگر مدارکی مبنی بر این بود که سوگواری پیچیده شده است)طوالنی شدن رنج روانی، تغییر نیافتن کالم، دشواری در سر و سامان دادن به اموال متوفی و غیره(، مداخالت فعاالنه درمانی ضررورت می یابد. درمان پیش از اشاره به منابع کمکی که کسی که دچار سوگ حل نشده است نیاز دارد، مسلما گوش دادن به دلتنگی باید یا احترام و همدلی همراه باشد. فقدان، امر خوشایندی نیست. درمانگر، بدون توجه به اینکه فرد در رشته سالمت روان هست، باید فضای روانی وسیعی برای فرد داغدیده جهت جزییات داستان اش ایجاد نماید. توصیه می شود که با نظرات تند و تیز و عقالنی، مداخله ای صورت نپذیرد. آنچه که سوگ نیاز دارد، بیشتر مشاهده گر بودن است. گوش دادن صبورانه و اظهار نظر های مختصر، ضمنی و تصدیق کننده ای که نشان دهنده درک کردن درد بیمار است،عموما مفید می باشند. درمانگر ممکن است به بیمار کمک کند تا با جزییات بیشتری صحبت کند و فرد را ترغیب کند تا عکس متوفی را برای درمانگر بیاورد و همراه با بیمار، به آن نگاه کنند. این می تواند پدیدار شدن خاطراتی که پیش از این سرکوب شده را تسهیل نماید و هیجانات جمع شده را آزاد کند. چنین گوش دادن های تصدیق آمیزی نباید مقادیر مشخصی از شکاکیت را تحت شعاع قرار دهد. در گوش دادن به فردی که دارای سوگ بیمار گونه است، درمانگر باید یک ))گوش سوم(( را برای نشانه های کالمی و غیر کالمی در خصوص رفتار خصمانه ی بیمار به سمت فرد متوفی را باز نگه دارد. چنین اشاره هایی باید در ابتدا آهسته جمع آوری شوند. به بیانی دیگر، پیش از آنکه بیمار دقیقا به این اشاره کند که در خصوص متوفی احساسات دوسوگرایانه دارد.باید اجازه داده شود تا مایه اصلی غم انگیز سوگ در مسیر خود نشان داده شود این تنها با تشخیص آگاهانه و پذیرش احساسات منفی به سمت فرد فوت شده است که بیمار میتواند کامال با واقعیت روانی خود به آن بچسبد. عنصر درمانی کمتر شناخته شده))درمان سوگواری مجدد (( است که برای اتصال مواردی که در باال توصیف شد، مورد استفاده قرار میگیرد. درمانگر نه تنها فرد داغدیده را تشویق به صحبت کردن بیشتر و بازتر بودن نسبت به احساسات وی در خصوص از دست دادن میکند، بلکه او را تشویق میکند تا ))ابژه های اتصالی(( را به اتاق درمان بیاورد. مواجهه با آنها، لمس آنها، نگه داشتن آنها و یادآوری در خصوص آنها) و در این میان، در خصوص احساسات پیچیده در خصوص متوفی( یخ سوگواری منجمد شده را آب میکند. آن ابژه های بیجان باید به حل کردن و جان بخشیدن به واکنش های هیجانی کمک کنند . در خصوص فردی که اکنون بیجان شده یک تناقض شگفت انگیز است که در دل اشک ها، می تواند لبخند و سپاس گذاری را به چهره های ما بیاورد. همان گونه که گفته اند، این زندگیست!

Copyright © 2009 Saba Center for counseling & Psychotherapy Services