صفحه شخصی الهام اقراری  
پنج شنبه 13 اردیبهشت 1403
رقص با کلمات

رقص با کلمات

ترجمه شده توسط الهام اقراری

دکتری روانشناسی و عضو گروه فرویدی

سلمان اختر (2020)

 

پاسخ دو کلمه ای به این سوال که « چرا من می نویسم؟» به شکل صادقانه ای ساده و عاری از خودنمایی و عاطفه این است: برای لذت. بله، من مینویسم فقط برای اینکه به من لذت می دهد. شش نوع لذت وجود دارد:

لذت ناشی از تصعید.

 همانطور که میدانیم فرایند تصعید (فروید، 1908)، شامل تبدیل فشارهای غریزی (هم غریزه جنسی و هم غریزه پرخاشگری) به فعالیت های غیر غریزی است، که نتایج ارزشمند اجتماعی را به بار می آورد. نوشتن، یک چنین فعالیتی است. برای من، این در خدمت راهی است برای بیان عشق، نفرت، انتقام، رشک، پند پدرانه و دلسوزی برادرانه. همچنین، این راهی است برای احساس به تعلق ابژه هایم. مانند خیال، این یک بعد تماس از راه دور است. من با نوشتن با دیگران بازی میکنم، گفتگو میکنم، لمس میکنم، اغوا میکنم، یاد میدهم، میرنجانم و سرگرم شان میکنم. چنین سناریوی ارتباطی هر چند که ناخودآگاه ممکن است باشد، اما تنها منبع لذت نیست. همچنین لحظات لذت بخشی که منجر به ابداع اصطلاحاتی مانند « ایجاز بی شرمانه»، مرهم فرهنگی شعر، چاقوی بی رحم انتقام و برای توصیف سبک نوشتن اتوکرنبرگ «دقت یک جراح و خست یک بانک دار». برای شناساندن شیرینی آن سخاوتی که مانند صدای خنده بلند کودکان است و «آن رشک که خاری است که در بدن تحسین فرو میرود»، مثال های دیگری از این نوع هستند. تمام چنین لحظاتی برای من لذت به همراه می آورند.

 

لذت تصعید کاذب.

 عبارتی است که به معنی تلاشی ظاهری برای تصعید است که در اساس، آنها تلاش های خودنمایانه را برای درخشیدن و مشهور شدن بر انگیخته میکنند( کرنبرگ 1975). تصعید کاذب، اغلب به انگیزه من برای نوشتن معنا میبخشد. اگر چه اعتراف به این امر خجالت آور است اما صداقت، نیازمند افشا سازی کامل در اینجا است. گذشته از این، من به این سبب که مایل هستم تا به خوبی شناخته شوم و به مقدار زیادی محترم شمرده شوم، می نویسم و منتشر میکنم. نوشتن برای من، افتخارات زیادی را به همراه می آورد که شامل  جایزه معتبر سیگورنی[1]و اندکی مشهور بودن و هر چیزی که به رزومه من اضافه شود ( که هم اکنون فهرستی از 396 مورد منتشر شده که شامل حتی 100 کتاب که من نوشته و یا ویراستاری نموده ام هم می شود)، به من این اطمینان را میدهد که نام من در گردش می ماند.

 

با توجه به نوشته فراوان من، این افتخار را داشته ام که ناظر ثابت جلسات

  باشم.IPA  وAPsaA

 

من اغلب، دعوتهای ملی و بین المللی را برای سخنرانی دریافت میکنم که به نوبه خود تجاربی برای سفرهای من، مقداری پول و تفریح بیشتر و طرافدارانی که برخی از آنها تبدیل به دوستان من می شوند را فراهم میکند.من عاشق این هستم.

 

لذت آبا و اجدادی

 پدر من، شاعر معروفی بود که هشت جلد کتاب شعر با ارزش را به چاپ رسانید. پدرش نیز شاعر بود و پنج مجموعه شعر را منتشر کرد. مادربزرگ پدری من نیز یک جلد کتاب شعر داشت.از سمت خانواده مادری، ماجرا به همین جالب توجهی است. مادر من، یک منتقد ادبی و دانشگاهی بود که سه جلد کتاب منتشر نمود. برادر بزرگ مادرم، که از روی محبت«جان کیتز هند[2]»نامیده میشد، یک جلد کتاب منتشرنمود که بسیار محبوب شد.

برادر دیگر مادرم، که یک سناتور در هند بود، دو کتاب در خصوص تلاش ملی برای آزادی از بریتانیا تالیف نمود. خواهر کوچکتر مادرم، که در جوانی کتاب «نظریه، اشتغال، بهره و پول» از کینز را به زبان اردو ترجمه کرد، در دوران پیری تبدیل به یک شرح حال نویس و نویسنده داستانهای کوتاه شد و از او نه کتاب معتبر به جا ماند. برادر من، دو جلد کتاب تحسین شده شعر منتشر نمود و علاوه بر آن، تعداد زیادی نمایشنامه و ترانه برای فیلم های پرطرافدار بالیوودی نوشته است. با در نظر گرفتن تمام این موارد، برای کسی تعجب آور نخواهد بود که نوشتن برای من آسان است. این در خون من است و هر صفحه ای که مینویسم، یک پیوند با اعضای خانواده ی دوست داشتنی من است. هر کتاب، گل رزی است که بر مزار اجدادم گذاشته می شود و هر جلد کتاب منتشر شده، یک شام خانوادگی است. این به راستی هیجان انگیز است.

لذت سودمند بودن و حل مساله.

 کارهای بالینی من، مانند تمام روانکاوان، نیازمند صبر زیاد و ایمان به این است که با پشتکار و صرف زمان، چیزهای خوب اتفاق خواهند افتاد. این، نتایج کوتاه مدت به بار نمی آورد. من ورزشکار نیستم. بر خلاف بسیاری از روانکاوان، من بازی تنیس و دویدن را انجام نمیدهم. همچنین من در بازیهای ویدیویی خوب نیستم اما نوشتن، من را تقویت میکند.من یک عنوان را انتخاب میکنم( مانند بخشیدن، پشیمانی، مهاجرت) و به این فکر میکنم که چه سوالی در این خصوص مرا آزار میدهد، به آن می اندیشم، پاسخ ها را درون خود و اطرافیانم جستجو میکنم. افسانه و شعر راجع به آن را مطالعه میکنم، در ادبیات روانکاوی کنکاش میکنم و سپس می نشینم و می نویسم. در زمان کوتاهی، من سی تا سی و پنج صفحه کاغذ مینویسم. لازم نیست که کسی پیروی کوهات باشد تا این را بداند که حل مساله، عزت نفس و احساس سودمند بودن و به علاوه اعتماد به نفس را بالا می برد.

زمان زیادی پیش از کوهات، ایوز هندریک[3](1943)1در خصوص لذت های ایگو که کارکردن آن را به همراه می آورد، نوشته بود. خب، نوشتن شغل من است و سرگرمی


زیادی را برای من فراهم میکند.[4]


 

لذت اینکه بدون مقاومت، تبدیل به یک ابزار شدن.

 من دریافتم که نوشتن یک عمل کاملا خودکاراست که میتواند در سه صبح ، در فرودگاه، در قطار یا در زمانی که من در حال نوشتن فرهنگ لغات جامع روانکاوی (اختر 2009) خود بودم و یا حتی در زمان پیاده روی اتفاق بیفتند. بسیاری از مقالات من، در شش یا هفت ساعت و فقط در یک روز نوشته شده اند. یکی از آنها واقعا در یک ساعت و نیم نوشته شد. راه فهم چنین جنونی، بستگی به داشتن رویکردی دارد که یا از مذهب و یا از دیدگاه روانکاوانه می آید. در خصوص تشکیل آن، یکی ممکن است آن لحظات با شتاب نوشتن خود انگیخته را مانند تسلیم شدن به خواست خداوند بداند، مانند محمد بی سواد که با حرارت قرآن مقدس را در پاسخ به دستور خداوند می نوشت. در خصوص این مورد اخیر، یکی ممکن است این تجربه را به انفعال در برابر نیروهای قدرتمند ابژه های درونی خوب ما نسبت دهد. دیدگاه ماریون میلنر[5] (1987) این است که برخی از تفسیر های دقیق ما به صورت خودبه خودی و بدون قصد قبلی  به سراغ ما می آید و بسیار قبل تراز او، شرح بیون از «عمل های از سر ایمان» (1970)، به مدل فکر کردنی که من اینجا در مورد آن صحبت میکنم، اشاره کرده است. دیدگاه دیگری در خصوص این تجربه، بوسیله هانس لیختن اشتاین[6](1963) ایجاد شده است، کسی که تلاش نمود تا هویت و دگرگونی را کنار هم قرار دهد. تشکیل آن شامل جرات منحصر به فرد بودن خویشتن است؛ در حالی که مساله اخیر، نیازمند رها کردن وضعیت انسان بودن است. این میتواند سردرگمی و اضطراب و علاوه بر آن، آزادی و احساس وجد را سبب شود. در مورد من، همیشه مورد دوم است.

 

لذت کشف وحدت درون.

 به عنوان یک انسان، ما برای همیشه به بخش هایی تقسیم می شویم. زمانی که ما خواهر و برادر هستیم، زن وشوهر نیستیم. زمانی که ما زن و شوهر هستیم، خواهر و برادر نیستیم. زمانی که ما در جمع هستیم، جنبه های خصوصی خود را پشت سر میگذاریم و زمانی که ما به خیالپردازی های شخصی مان باز میگردیم، خود های بیرونی ما از دستانمان بیرون می افتد. یک دوست، در یک مهمانی غیر رسمی جراح بودن خود را به کناری می نهد و یک جراح در اتاق عمل، دوست بودن خود را کنار میگذارد. بر خلاف یک گربه یا یک سگ یا یک یک کبوتر یا یک سنجاب یا یک پلنگ، ما به سختی میتوانیم همیشه تمام خویشتن خود را نمایان کنیم. در نتیجه، ما_ همه ما_ به دنبال فرصتی برای انجام این کار هستیم. لحظات رسیدن به ارگاسم جنسی، خواب های بدون رویا و در اندازه کوچکتر، در وضعیت (خان 1983) این وحدت در درون را به ما عرضه میکند. همچنین فعالیت هایی مانند پارو زدن در یک قایق، آواز خواندن، ژیمناستیک، نواختن موسیقی جاز، بسکتبال بازی کردن نیز ممکن است برای برخی از افراد منجر به وحدت درونی شود. برای من، این با نوشتن اتفاق می افتد. من تماما یکپارچه می شوم.بیشتر شبیه یک سگ گلدن رتریور شیرین میشوم، زمانی که جذب نوشتن می گردم. چه چیزی میتواند از این بهتر باشد؟

در مجموع، من مینویسم چون از آن لذت میبرم. من مینویسم چون عاشق این کار هستم ومن مینویسم چون برای من لذت بخش است. در شعر «نامه هایی به یک جوان»،  ریلکه (1929) به یک جوان آرزومند توصیه میکند که بنویسد. فقط به این خاطر که او می مرد اگر انجام اش نمیداد. به من اعتماد کنید. من کاملا منظور ریلکه را میفهمم.



[1] Sigourney Award

[2] The keats of india

[3]Ives Hendrick

[4] Heinz Lichtenstein

[5] Marion Milner

 

Copyright © 2009 Saba Center for counseling & Psychotherapy Services