1) احترام متقابل:
عیبجویی، داد و فریاد، کتک زدن، بددهنی و ... موجب از بین رفتن احترام میشود. باید کار را به انشان دادن احترام به فرزندانمان شروع کنیم. راه مناسب برای این کار، به حداقل رساندن صحبتهای منفی است.
2) صرف وقت برای تفریح:
روزانه، ساعتی از وقت خود را برای تفریح با فرزندانتان به گونهای که هر دوی شما لذت ببرید، بگذرانید. علاوه بر این، فرصتی را مثلاً حداقل هفتهای یکبار، برای تفریح خانوادگی اختصاص دهید.
3) دلگرمی:
تشویق و دلگرمی به طور عمده با کم اهمیتتر کردن اشتباهات کودک و تأکید و اهمیت دادن به نقاط برجستهی رفتار او صورت میگیرد.
4) ابراز محبت:
با کلام و رفتارهای غیرکلامی، به فرزندتان بگویید که دوستش دارید؛ به ویژه مواقعی که انتظار ندارند.
در مورد فرزندان و خودتان به عنوان والدین بیشتر بدانید
عواطف
عواطف ما بر باورهایمان مبتنی هستند. اگر باور کنیم که مردمدوست و قابل اعتماد هستند احساسی مثبت پیدا میکنیم و خود را به آنها نزدیک میبینیم. گاهی کودکان یاد میگیرند که از عواطف برای کنترل دیگران، محافظت و تبرئهی خود استفاده کنند. وقتی والدین درمییابند که کودکان از عواطف خود جهت تحت تدثیر قراردادن آنان (مانند گریه کردن برای رسیدن به مقصود) استفاده میکنند، باید بر فرزندانشان نفوذ پیدا کنند و با اجتناب از نشان دادن واکنش مانع از این شیوهی رفتاری آنان شوند.
شیوهی زندگی
چهارعامل میتوانند در شیوهی زندگی تاثیر داشته باشند.
جو خانوادگی و ارزشها:
الگوی روابط انسانی که خانواده پایهگذاری میکند را جو خانوادگی مینامند. جو خانوادگی ممکن است رقابتی همکارانه، دوستانه، خصمانه، استبدادی، منظم یا توام با هرج و مرج باشد.
ارزشهای خانوادگی:
به علاقهها و سلیقههای مشابه موجود میان فرزندان و والدین اطلاق میشود. باوری که پدر و مادر درمورد آن به توافق میرسند، به ارزش خانوادگی تبدیل میشود.
نقش جنسیت:
کودکان طرز تلقی خود از همجنس و جنس مخالف را از مشاهدهی والدینشان میآموزند. ممکن است الگوی والدینشان را بپذیرند یا کنار بگذارند.
ترکیب خانواده:
موقعیت روانی کودک در خانواده به ترتیب به دنیا آمدنش به فرزندان دیگر نیز بستگی دارد. سعی کنید موقعیت روانی هریک از فرزندانتان را درک کنید. بزرگترین فرزند، دومی، وسطی و کوچکترین و تنها فرزند هریک موقعیت، مسیررشد، باورها و طرز تلقی خاص خود را دارند.
روشهای آموزش
همیشه نتیجهی آموزش، آنچه ما انتظارداریم نیست؛ چون این کودک است که تصمیم میگیرد به این آموزشها چگونه پاسخ دهد. ولی به هر حال شیوهی آموزشی والدین (مستبدانه، آزادمنشانه یا بین این شیوهها به تناوب) در شیوهی زندگی فرزندان تأثیر زیادی دارد.
کودکان بدرفتار دلسرد هستند، آنان احساس بی لیاقتی میکنند و همچنین عدم تعلق خاطر و به طور مستمر در تقلا هستند. این کودکان یک یا چند نوع سوء رفتار را انتخاب میکنند تا اهمیت خود را نشان دهند.
والدینِ به اصطلاح خوب
والدین به اصطلاح خوب آنهایی هستند که باوردارند که باید همه کار برای فرزندانشان انجام دهند و گاهی به صورت پیشخدمت، برای فرزندانشان در میآیند. اینگونه والدین که رفتار فرزندانشان بازتاب شایستگی آنان به عنوان والدین آنان است. و با همین تفکر مسئولیت هرگونه عمل فرزندشان را به عهده میگیرند و کودکانی به اعتماد به نفس بارمیآورند. آنها به فرزندانشان فرصت نمیدهند مفهوم احترام به خودشان را بیاموزند.
کنترل، تسلط، محافظت بیش از حد، دلسوزی همه مخالف و مقابل احترام به کودک است. دلسوزی کردن به کودک یعنی پذیرفتن اینکه او ناتوان است و محافظت بیجا از آنها در مقابل نتایج رفتارشان، مانع یادگیری آنها میشود.
والدین مسئول با حق انتخاب دادن به کودک امکان این را به کودک میدهند تا ازنتایج تصمیماتش آگاه شود.
|