"بازی" مفهوم جدیدی در میان دانشمندان علوم اجتماعی نیست. افلاطون و ارسطو از جمله كسانی هستند كه به مفهوم بازی توجه کردند.در دوران كلاسیك، بازی نقش مهمی در زندگی انسان داشت. در این دوره استادان بزرگی همچون روسو، پستالوتزی، فروبل و ... معنی جدیدی به بازی دادند و بازی به عنوان قسمتی مهم از رشد و آموزش كودكان تلقی شد.
نظریههای بازی را میتوان به دو دسته تقسیم کرد؛ نظریههای كلاسیك متأثر از فرضیهی تكامل هستند. آنها به ما توضیح میدهند كه چرا كودكان بازی میكنند. اما نظریههای جدید به بازی به عنوان "تقویت كنندهی رشد فردی" مینگرند. هر یك از نظریهها نمیتواند به طور كامل تبیین كنندهی مفهوم "بازی" باشد اما هر كدام، قسمتی از حقیقت را از زاویهای خاص بیان میكنند.
نظریههای كلاسیك دربارهی بازی:
نظریهی انرژی مازاد (هربرت اسپنسر1873):
در این نظریه بازی "حاصل انرژی مازاد" كودك دانسته شده است. به عبارت بهتر بازی عبارت است از "مصرف بیارادهی انرژی انباشته شدهی زیستی." بنابراین انگیزهی بازی هم ناآگاهانه است. اسپنسر بر این باور است كه طبیعت، انسان را با مقدار خاصی انرژی كه در فرآیند بقا از آن استفاده میشود مجهز كرده كه اگر این انرژی برای بقا مورد استفاده قرار نگیرد باید به نحوی مصرف شود كه این امر با بازی كردن محقق میشود.
نقد نظریه:
1- بازی همواره فعالیتی بیاختیار نیست.
2- كودكانی هستند كه در عین خستگی اشتیاق به بازی دارند.
نظریهی پیشتمرینی (كارل گروس1896):
در نظریهی گروس، بازی یك "انگیزه دهنده برای رشد ناقص ویژگیهای ارثی است." به علت پیچیدگیهای وجود انسان، او به زمانی طولانی برای تمرین و كسب مهارتهای ویژهی بزرگسالی نیاز دارد كه بازی این مشكل اساسی را از پیش روی او برمی دارد.
در این نظریه، منشأ بازی "زیستی" است؛ یعنی بازی، روش طبیعیِ آماده شدن برای وظایف جدی زندگی است. بر طبق آن، بازی ما را با آموزش سه مؤلفهی عمده برای زندگی بزرگسالی آماده میكند:
1- كار گروهی
2- نقش آفرینی
3- پیروی از قانون.
به طور مثال كودكی كه "خاله بازی" میكند خود را برای دورانی از زندگی آماده میكند كه قرار است خانوادهای را اداره كند.
نقد نظریه:
جایگاه بازیهای رایانهای در این نظریه كجاست و اگر منظور از بازی كسب مهارتهای زیستی است پس چرا كودكان به بازیهای رایانهای گرایش دارند؟
نظریهی بازپیدایی (هال1904):
بر اساس این نظریه، رشد هر فرد نشان دهندهی روند پیشرفت تكاملی كل نوع بشر است. به همین علت است كه بازیها در هر مقطعی از زندگی شخص، تداعی كنندهی وقایعی از تاریخ انسانها هستند، مثل: شكار، تیراندازی، مخفی كردن و جستوجو كردن، تعقیب و گریز و ... . به عبارت دیگر بازی، بازپیدایی مراحل مختلف زندگی نوع بشر است. كودك در بازی ویژگیهای رفتاری اجدادش را در مقیاس محدودی تكرار میكند. نقش بازی در زندگی انسانها، تضعیف كردن و اصلاح مهارتهای گذشتهای است كه برای مرحلهی حاضر از تاریخ زندگی بشر مناسب نیستند.
نقد نظریه: بسیاری از بازیها بازتاب تاریخ ما نیستند، مانند: بازی "سقوط آزاد"و "پرواز با كایت"
نظریهی آرامبخشی یا تجدید انرژی (پاتریك 1916):
بر طبق این نظریه، بازی ما را از آن فعالیتهای زندگی كاری هر روز كه خسته كننده هستند آزاد میكند. بازی باعث رفع خستگی و راحتی در كودكان و بزرگسالان میشود. پس ما بازی میكنیم تا از اضطراب زندگی روزانه راحت شویم.
نقد نظریه:
1- بعضی مردم كه زندگی پر اضطرابی هم ندارند، بازی میكنند.
2- بعضی بازیها استرسزا و رقابتی است.
چهار نظریهی بالا، نظریات اصلی كلاسیك بود، اما نظریات دیگری نیز وجود دارد كه به بیان آن میپردازیم.
نظریهی روان پاكساز:
ما بازی میكنیم چون میخواهیم احساسات آشفته و دردآورمان را از راه بیضرر اظهار كنیم. مثلاً كودك وقتی عروسك خویش را تنبیه میكند، در اصل بازتاب احساس تبیهی است كه والدین نسبت به او اعمال داشتهاند.
نقد نظریه:
این نظریه بیشتر بازیها را تبیین نمیكند مثل: منچ، شطرنج و ... .
نظریهی جبرانسازی:
ما برای ارضای نیازهای جسمانی كه به وسیلهی كارمان ارضا نمیشوند رو به بازی میآوریم. مثلاً كسی كه در محل كار مدام پشت میز مینشیند به بازیهایی مثل بسكتبال گرایش دارد.
نقد نظریه:
این نظریه عمومیت ندارد و ممكن است یك كتابدار شطرنج بازی كند و یك كارگر معدن كشتی بگیرد.
|